حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

جا مانده اروند

پنج شش ساله بودم .پدر بعد فتح خرمشهر تحفه ای برای خانواده آورد:  چادر نظامی 

دو نفره که مادر را مجبور کردم چون لباس سربازیش بدوزد و  روز اعزام بچه های

غواص با همان بر تن راهی بدرقه شدیم که حسب اتفاق دستم از اخوی بزرگتر

جدا شد و وقتی گم شدم تازه خود رامیان آن چهره های نورانی پیدا کردم و ساعتی

مایه دلخوشی شان گشتم .آری جا مانده اروند منم و آنها اما عند ربهم یرزقون ...

ما از بیان گرفتیم تفسیر ماجرا را...رندانه سر نهادیم تقسیم ماسواء را

در کشتگاه و رستن تا بر شدیم آخر...دست قضا بریدش مفهوم انتها را

تب کرده ربط دادیم این گردش قضا را...تا دشت طف کشاندیم معنای اقتدا را

اروند ساحل و موج از بچه ها خبر داشت...با آنکه خاک ریزش پر کرده ناکجا را

دائم به خود تنیدیم مانند کهربا را...ایام گشت و طی شد این مانده در فضا را

گو از حبیب من تو گر خوش خبر بداری...یا باز خوانم ات چون فارغ ز  ابتلاء را

سروده طلبه سعید حریری اصل.آذر1402ش

#دهه-شصتی

شکستن دیکتاتور

مرور عکس و فیلم های موجود از صدام حسین تکریتی مسئله ای

را ثابت می کند که تنها یک تبصره خورده است و بس!؟

صدام از آن روزی که بعنوان کودک برآمده دامن زن هرجایی و

مشهور به پس انداخته فلان تاجر یهودی مقابل لنز دوربین قرار

گرفت تا دمی که مثل موش کور از دل دخمه ای تنگ بیرون کشیده

شد حتی به همان دادگاهی که حکم اعدام اش را داد شرارت از

وجودش می بارید.نوعی تخسی در آمیخته با خریت که در چشم 

و دل آدم های گرفتار عقده از جمله غالب جمعیت بیست درصدی

سنیان عراق می نشست و او را به رهبر عالیقدر بدل می کرد...

اما فقط یکی دو بار آن هم هنگام گزارش عملیات خلبانان رشید

و جان برکف نیروی هوایی چون شهید عباس بابایی و منوچهر-

محققی و...توسط افسران خویش است که به اصطلاح عامیانه

از هم پکید و کم آورد .چنانکه تب سرد و عمق سوزش از رخ

کریه و ملعون نمایش عیان شد.

#کاوه-ایران

آقا مهدی

(تقدیم به روح رفیق ابوی مرحوم حقیر استاددکتر جبارزاده(ره))

زنده یاد جبارزاده استاندارسابق آذربایجانشرقی برای حقیرنقل نمود:

زمانی در مغازه پدر خودم که خشکبارفروشی داشت با آقا مهدی-

باکری بودم که صدای تیراندازی آمد 

به سمت محله دوچی ومسجدصاحب الامر(عج)راهی شدیم خانه 

تیمی یکی از گروهک رجوی  لو رفته و دردرگیری حاصل بچه اش 

با تیرمامورین کشته شده بود 

ایشان خیلی ناراحت شد حتی گریه کرد و بعدگفت: فردای قیامت

پای همه ما از بابای این طفلک تا من گیراست...

#بچه-کش