حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

نوک نی

ای دارملامت را برراس تو تابانده

درسایه این تمهیدآلیده و خوابانده

فردا که همی گردد دیگراثرش پیدا

چون مانده زجانت باز غیرتن جا مانده

گرکاردرستی تو بهترکه به او رانده

چون شاخه شمشادی کزبنیه غزل خوانده

بالا زده همت را در لیله بتابانده

با دست نسیم صبح الام بتارانده

ازلجنه پرخونش عالم همه خارانده

عطری به همین معنا درحاشیه افشانده

سروده طلبه سعیدحریری اصل

ذْبَحُ الْکَبْشُ

قالَ اَبوُالْحَسَنِ الرِّضا علیه السلام فی حَدیثٍ لِلرَّیّانِ بْنِ شَبیبٍ :‌ یَاابْنَ شَبیبٍ

اِنْ کُنْتَ باکیاً لِشَیٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلیٍ بْن ابی طالبٍ عَلَیهُما السَّلام فَاِنَّهُ

ذُبِحَ کُما یُذْبَحُ الْکَبْشُ 

صبح تا ظهر عاشور برثار(ع) چه گذشت که با شهادت علی اکبر بند کمرش

مطابق نقل مقتل از هم گسست و به گاه رفتن علی اصغر بند جگرش وا رفت

براساس حدیث شریف وصحیح از امام زین العباد(ع)

وبازبرمنهج فطرت بشری وقتی جنازه عبدالله بن الحسن(ع) راکنار گودی

قتلگاه روی دستش گذاشتند بند دل پاره کرد وبه انقطاعی رسید که:الهی

رضا به قضائک لامعبودسواک و...

اما آن قوم شقی بی اعتنا براین همه داغ وهمچون گوسفندی بی خبراز 

جهان آدمیت به ذبح وی مشغول شدند آن هم ازقفا

سلام خدابرتو همان لحظه ای که شمر برسینه ات نشسته وسنان پاهایت را

گرفته بود 

علیک منی سلام الله