حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

معجزه سفر

قصه مجید یا همه آدم ها از زنده تا درگذشته روی یک محور

اصلی می چرخد وبس !؟واصلا درک این معنا بعد کی رنج 

الظاهر بیهوده وپی نخود سیاه  رفتن ارزش می یابد وآن

جهد های ظاهرا بی فایده راهم به حساب کلی ماجرامی آورد

و بی حکمت نمی پندارد.

آقای هوشنگ مرادی کرمانی با درک اینکه چنین شیوه آزمون

و خطایی در نوجوانی انسان بارز و مشهود تر است سراغ او

رفت. مخصوصا پسر بچه ها که فرصت و فراغی بیشتری در

عرف ایرانی بهر کسب تجربه های اجتماعی دارند.

در این میان اما هماره کاراکتر و شخصیت مثبت ماجرا از خود

مادربزرگ محترم اش تا معلم خوش اخلاق و...فرصت ارتباط و

پند آموزی کمی بامجید داشتند مثلا وقتی به خانه آموزگار

مورد اشاره برای خوردن میگو رفت و..

باری ولی در ماجرای سفر او به شیراز بهر دیدن خواهرش

آن راننده وانت(جهانبخش سلطانی)خیلی فراغ و همه جانبه-

تر توانست از فلسفه زندگی بعد عاطفه و...سخن گفته ارتباط

با بازیگر اصلی و کلا مخاطب سریال یابد.

به دیگر سخن سفرشیراز مجید مانا ترین برگ قصه های او

است دقیقا به همین خاطر که امر به معروف ونهی از منکرش

عمیق اما در عهد کشش داستان و حوصله مخاطب است.

شما اگر به تاریخ ادبیات ایران زمین بنگرید از حکیم عطار

نیشابوری تا ناصر خسرو قبادیانی بواسطه شرح منظورات

خود در قالب سیروریتی خاص با مبدائ و مقصد مشخص 

موفق به مانایی اثر خویش گشته جلو ایجاد بدعت حتی 

منسوخ شدن قسمت هایی از آن را مثل شاهنامه فردوسی

گرفته عملا کار امثال استاد مجتبی مینوی را راحت نمودند

قرآن کریم هم تیز هوشانه بجای شرح کامل احوال انبیاء

(علیهم السلام)در سفر فکری که بهر بشر می آفریند 

نیکان رابه مانند همسفر مثبت داخل جریان نموده همگی

آن ستاره های رخشان را نهایتا گرد خدا و چهارده تن

پاک (علیهم السلام)به سیر درمی آورد بهر عارفان جریان.

قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ

آیه 20 از سوره عنکبوت

#هوشنگ-مرادی-کرمانی

حزین خوش نظر

نه اقلام شاملو را برای سرودن می چید و نه هم گام فروغ

پرسه می زد. به شهد شهریار نمی مانست و ایهام نیمایی

را متذکر نمی شد. اصلا داغ ابتهاج ندیده بود و باری

مثل سهراب سر در گریبان زیست درونی نداشت.

طاهره اما تنها تکیه می داد به صلابت سخن اش و این

شاید شبیه اکثر روشنفکران دهه پنجاه با آبشخور 

چپ جهانی از نوع ایرانی چون علی شریعتی بود.

ولی پر مغزی کلام بی تاریخ انقضاء اش پس می زد گنده

تر او جلال آل احمد را و حتی سربه سر ابراهیم گلستان 

می گذاشت.انگار دیهم دار دوران  بود که دست روزگار

پیشتر برسر حکیم طوس خاقان شروان نیز ناصر قبادیانی-

 اش نهاده و به مدد مثل ایشان ادبیات این اقلیم حتی

در اثر  پس لرزه های قادسیه سر پا نگاه  داشت.

#طاهره-صفارزاده