حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

با آرزوی

هرصبح که از خانه بیرون می زنی برای تمام وضعیت ها

پیش ضمینه ای چیده و خود را آماده کرده ای الا این!؟

اگر دیر رسیدم  از کار اخراج شدم زندان افتادم اصلا

ریق رحمت رو سر کشیدم از گاز تا قرض شده وصیت 

راه چاره می نماید جز اینکه در آن اوج گیری شور شهر 

و شلوغی ترافیک  ذیل ظل آفتاب ناگهان در مقابل ات

سبز شود که ارزان زندگی گران خود را لا لوی ارابه های

مرگ به خطر انداخته آن هم با سر دستی مزین به گل

که تو را نا جور خول می کند

پولش بدهی چقدر؟ با خود ببریش تا کجا !و یا اینکه هم 

اینجا وسط خیابان خاطره اش راهم چال کنی که تو روحت

پس چه می توان کرد با این عوارض  زمانه جز اینها که بر

خداش سپاری البته اگر حقا و در تکمله توان یاری اش 

به هزار و یک دلیل انشاء الله  موجه نداری

یا راحم شیخ الکبیر یارازق الطفل الصغیر

#جوشن-کبیر

#انرژی-مثبت

باشنده بودن و تابنده شدن

وقتی خودش را پیدا کرد دقیقا همان لحظه ای بود که دست

روی کلید  وجود اش گذاشته و نور صادر از آن را سمت

مابقی تاباند که گم کرده وجود اند هر چند مشتی از هم

آن ضالین به اتهام خود پسندی ونارسیسم نواخته باشندش 

که خیالی از این حیث ودر برش نیست چون در آن سفر پیدایش

نیک و اول آموخته:دل قوی دار که بنیادبقا محکم از اوست و

ایضا خاک بر فرق و تمثیل من

آری  اصطلاحا اینگونه یر به یر شدن یعنی اگرت هم با خاک 

کوچه و سطح هر برهوت با مدد تبلیغات آن و جهل این یکی

 کردند در تکان خوردن دریای لبالب تو هیچ اثر نکند چون

 واکنش به چنان  اش خود را ارزان فروختنی بیش نیست که

 در شان عارف قصه یعنی باشنده ای که لاجرم و در راستای 

همان به توفیق تابندگی راه یافته نباشد

#ابو-تراب(ع)

خبر داری!؟

علی آقا شنیدم که گفتی: نسل من و دهه هفتادی ها سطحی زندگی می کنند.

(پایان نقل قول)

اما فرجام چنین حیاتی بلاشک مرگ تلخ و حیف شدن بی برو برگرد هم هست.

وقتی در اورژانس تهران با چشم میزان تصادف خودکشی و روان پرشی هم 

سالان ات رادیدم یعنی همان مقطعی که بعد اش با کاهش جمعیت شدید 

مواجه شدیم و می توان به ایشان لقب آخرین فصل بچه آوری کم و بیش

نرمال ملت ایران را داد.

تازه فهمیم چطور دهه هفتادی ها یعنی پدران و مادران جوان امروز با

سبک زیست سطحی و اولویت یافته از عاطفه خود راحترین راهکار را پیش

گرفته و عامیانه می فرمایند:بهتراست با این مشکلات یکی دیگر را به

این دنیا آورده و بدبخت نکنیم.

البته و با حساب دو دو تا چهار حق هم دارند. مخصوصا وقتی بسیج و

پرپوگاندای ایدئولوژی محورهای مذهبی پا به میدان گذاشته و لج

این متولدین برهه مذکور را بیشتر در می آورد.

اما داداش!؟زندگی عمیق به من و تو می فهماند از شعائر دو بچه

کافی است تا اینها که خیلی ببخشید لوله تناسل با عمل می بندند

نیزآنها که درعین بی شعوری فقط کارخانه جوجه کشی را بی توجه

به درد تعدد گربه های جامعه (مشکلات) سر لوحه خود نموده اند

جمیعا و هنوز نفهمیده اند حس پدر و مادر واقعی را.

چون در یک کشور به نسبت نرمال حداقل از بعد اقتصادی آدمها

فراخور وضع و حال خود اولاد دار شده و از آب و گل درشان می آورند

لذا از آنکه بخاطر توصیه پزشک ناباروری گزیده تا مرد صاحب دو زن

و چند کودک مشترکا اندر رسیدن به هدف تداوم یک ملت نقش 

مثبت دارند.

شادمان عزیز کلید و جوهر سطحی نبودن من نوعی در یک کلام و

مخلص اش به همین ساده نگذشتن از حق و استحقاق فردی 

بقیه هموطن  ولو دگر اندیش وخلاف فکرم ختم می شود

والا:حیوان خبرندارد ز جهان آدمیت

#دهه-هفتادی

بی خیال دختر

خواهرم می دانم این لحظات بعد داعیه زورگیری و گوشی قاپی تو

بل تکذیب جریان سر دست قدرت چه حال عجیب و هم کش مکش-

های جانبی در زندگی ات راه افتاده امابی خیال همشهری آذری ام.

من تورا آن شب سرد پاییزی گوشه حصار تئاتر شهرتهران بازشناختم

که عکس اکثریت بازیگرانی که درواکنش به ابراز احساسات مردم 

این سوی حائل فقط دورتر می شدند پیش آمدی سمت شان.

پس بردلم چک سفیدامضاء داری که اگر همه بانک های عالم 

موجودیش راخالی اعلان کنند باز نزدم اعتبار دارد 

حالا اما نگاهت را بعداین همه ماجرا فقط بدوز به سمت مهتابی های

سفید سقف درمانگاه و سعی کن آرام گیری.

چه چشم ها که دقیقا به همین سو بالا آمدند و اما فرصت امتداد

حیات رانیافتند.پس ایضا می بینی که عکس عروعور بعض  اهل دنیا 

بعد هربلوا لاجرم چیزهای مهمتری هم هست.

بله چند صبح دیگر غبار فراموشی به این قصه با همه حواشی

می نشیند و اما آنچه باقی است تنها انسانیت تو باشد که آن سوی

هستی هم یقین دارم مستی اش دست از سرم برندارد

 کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ 

#این-نیز-بگذرد

مرگ انسانیت

کودک فلسطینی                                                                                           طفل اسرائیلی

وَ إِذَا اَلْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ 

کشتن یک خردسال بی هر تبصره فرای قتل انسان به مسلخ کشیدن انسانیت هست

#بچه-کش

آیین مهر

اگر خاطرات انسان میانسال یا کهن تر نرمال را مرور کنید اکثرا

آنکه درحق وی محبت نموده را خوب تر به یاد دارد.

مثلا بقال سر کوچه ای که لاوشکی را به وی  ارزان فروخته در 

ذهن اش  از یاد و نام معلم ریاضی همان مقطع که سخت اش

می گرفت بیشتر مانده.

این یعنی مهر طلبی

از اواسط عمر به بعد هم مهر ورزی غالبا  کام  طرف را شیرین

می کند.برای نمونه چنین آدمی خیلی دوست دارد تا با

کودکی خردسال سرکرده و دست نوازش برسر وی کشد تا

آدم های هم سن خودش و...

آن هم می گردد مهرورزی

پس طول زندگی انسان مانند  یک سیم مسی بوده که برق 

را انتقال می دهد مهر را جابجا کرده است و جلو تلف شدن

آن را گرفته.

لذا علم  اعظم عرفی و آیین  اکرم آسمانی هم  با محوریت آن

سخن می گوید: هل الدین الا الحب!؟(حدیث شریف از جعفر-

بن محمد (ع): آیا دین جز مهربانی هست)

#مذهب-حقه-جعفری

آقای پسیانی

کسانی که تا دم آخر زندگی شاکراند و البته امیدوار دوست دارم.

راست اش و دقیقا همین ها هستند که به گوش فلک قدار می نوازند!؟

به هر حال همه رفتنی هستیم. اما رقص موزون و ماندگار آنها در میانه

میدان زندگی مثل هیچ گرد و غبار دیگری روی فرو افتادن را نخواهد 

دید. چون به تار مهر پود دل در آمیخه و دوست داشتن را به دار کشیده.

آقای پسیانی مومن به مذهب انسانیت بود و دین اش هرچه مسئله شخصی

روحش شاد

#آتیلا-پسیانی

9متروال!؟

خیلی دلم می خواست معمی را که به شکایت او این خرد پرپرشد می شناختم

یا آن دگر که بقول مادرش حکم عمامه پرانی  را سنگسار تزویز کرده است!

راستی آنها و زین پس جرعت نگاه کردن به چهره فرزندان خود را دارند!؟

روایت خدو انداز بر روی علی(ع) غلط صارده  صاحب مثنوی است بی سند صحیح

من ازگنداله شترو گوسفندمی گویم سرازیرشده بر همه هیکل جان جانان و

اما او صل الله علیه وآل له روز فتح مکه و با مابقی مگرجز ازدر بخشش آمد!؟

بچه بیچاره!؟ حیف زود رفتی  و باز نفهمیدی که چند متر ازمخمل سیاه و سفید 

را هرکسی ممکن هست به سرداشته و آراسته باشد حتی ابولهب رانده شده.

پس تاخت به عقده ها با آختن برسمت این چنین تمثیل نه چندان بن کار  حال

آدمی زاده را بدان جا می رساند که  مرگ طلب کند با همه جوانی  و مابقی با زد

 به سینه قبرستان....

سرگرچه حتی مکلا هان دل معلا را عشق است و بس

اللهم اغفرهو واغفرنا و اهلک من تخلف به عهدک یا مجیر

(9متروال طول پارچه موردنیاز جهت بستن سربند آخوندی)

#امامه-سحاب

من صافکار و نقاش نیستم!؟

ابوی مرحوم بنده نقل می نمودند:قبل انقلاب یعنی دهه 40ش

روزی درمنزل اخوی مرحوم آیت الله سیدشهاب الدین مرعشی-

نجفی(ره) به محله راسته کوچه تبریز بودم.

فصل تابستان بود و آقای مرعشی بنابرعادت معمول ازقم به

شهرتبریزآمده و درخانه برادرش نزدیک ظهرمشغول استراحت

بودند.

غیرایشان و اخوی مرحوم مهندس بازرگان بنده و خادم اش

هم کس دیگری نبود.

شنیدیم صدای در می آید.مردی حدود60 ساله داخل شده 

و اظهارداشت:آسیدمرعشی من تقریبا 30سال است فروشنده

دوره گردمیوه هستم و مدتی هم شده که دیگر با درشکه این

کار را انجام نمی دهم  بلکه وانتی خریده ام.

حالا  از نظر مالی به جایی رسیده ام که باید به سفرحج تمتع 

مشرف شوم .اما راستش درطول این سالیان به افرادی کم

فروشی کردم  ازبرخی هم زیادترازحد پول گرفتم و من باب

پاک کردن مال خود خدمت شما  رسیده ام.

جناب مرعشی خیلی خونسرد و آرام جواب دادند:اشتباه-

آمدی!؟

شرعی اش این است که تک تک مال باختگان را یافته حلالیت

بگیری که لابدمقدور نیست یا ازعوض ایشان کار خیری بزرگ

انجام دهی: حسینیه  یا یتیم خانه بسازی و...

مرد گفت:آخرآن وقت دیگرنمی شود که حاجی شوم...

آقا ادامه دادند:خوب برو پیش این آخوندهایی که صافکاری

و نقاشی بلد هستند و دست ازسرمن بردار

آخه بنده خودم هم تا حالا حج نرفتم

کودک کار

کار و بارت سکه اما سود چند

کودکی را کرده پهن بر روی بند

سالها گیرم که ماندی بی گزند

باقی عمرت بدین ورجای وند

لیک اینک چه عزیرم بی پرند

نیست حالی تارسانم یک دوپند

هرچه گویم بازخوانی تو چرند

طفلکی کن واجداین ارجمند

من بمیرم که نداری جز سمند

درخیالت تا بر تازانی به قند

کم زنم دیگر نشان ازنیشخند

مرد فردا گوهر جانان پسند

سروده سعیدحریری اصل.تیر1401ش

#ایران-جان

پیرمردو قمقمه

مینی بوس که پرشده بود آرام آرام از زیرپل سیدخندان گازش را بر

می داشت که پیرمردزاهدانی افتادن و خیزان خود را به آن رساند و

چون دیگرامکان نشستن نداشت  پشت به  شاگرد ودرست کناردست

من  عقب راننده البته برعکس نشست

صندلی اش اما از قرارمعلوم پیت نفتی بیشتر نبود

راننده دستی به شانه نوجوان نشسته کنارخودش زد و از او

خواست هدفن اش را که مشغول گوش دادن به آهنگ بود بر

دارد پس گفت:عرفان جان بابات چی کارمی کنه!؟ انقدربا عجله 

تو راتحویل من داد و رفت که اصلا نشد حال و احوال کنم راستی

 گفتی مامان ات با تیبای سفید کمی قبل میدون آزادی منتظره!؟

فقط خدا کنه جایی ایستاده باشه که پلیس جریمه ام نکند...

پسرک اماسری به نشانه تایید تکان داد وهمین که خواست 

دوباره درلاک خودفرو رود چشم اش به قمقه سربازی فلزی 

افتاد که داخل جلد برزنتی خود درست پشت کمر او جا خوش

کرده و با بند اتصال کیف  روی شانه پیرمرد افتاده بود

از دیدن قیافه ساده نمکی و مخصوصا ریش بی سبیل وی 

به وجد آمده وخون زیرپوست زردش دوید

شروع کرد به لمس کردن قمقه و تا اینکه ماشین رفت روی 

دست اندازو صدای جلینک دل نواز آب داخل آن بلندشد 

راستش بچه این همه را فقط به پای پخمگی آن بزرگ گذاشت و 

با صدای بلند وآبرو برگفت:دیونه هست معلوم نیست ازکدوم 

بیغوله ای اومده .واقعاکه راست میگن تهران دریا است! اگه 

توساحل شمال هم  بگردی هرجورگرازه ای پیدامی شودو...

مردمسن باز شنید و هیچ جوابی نداد فقط از لای پنجره

روی درمینی بوس نگاهش رارو به افق چرخاند و زیرلب

 آرام گفت:یاخدا

چند لحظه بعد پرایدی مدل نسیم  باسرعت از کنار ما رد شد

چنانکه داد می زد راننده و دخترکناردستش حالت عادی ندارد 

و چند مترجلوتر یکباره زد روی ترمز اما مگر مینی بوس به 

همین راحتی می ایستاد

هیچی!رفتیم روپراید و پسرک بیچاره ناخواسته از جاجهید و 

اگرازمیله کناردستش نگرفته بود لابد باسرمی خورد به شیشه...

پراید به همین  فاصله زمانی دوباره سرعت گرفت و دررفت 

ماشین خطی  ما که نگه داشت خیلی ها از سرترس عواقب

ماجرا پیاده شده تاکسی گرفتند

راننده مینی بوس ولی افتاد به گریه کردن که: تورو خدا نرید و

شاهدباشید من بی تقصیرم

پسرک خون بالا آورد  و افتادن  تپش  قلبش ازروی همان تی شرت 

یگانه که به تن داشت کاملا معلوم بود

پیرمرداما آرام سربچه رابردامن گرفت و یک قلوب از آب قمقمه اش

 ریخت به حلق او دقیقا همین کار ساده و فشاری که موقع بلعیدن به

 مری ودیگر جوارح طفلک آورد دوباره قلب ایستاده رابه تپش انداخت

(خوشابه حال کسانی که درسفرزندگی دیگران راتا آنجا که آزاری به او

نمی رسانند حال هرجورکه هستند ولو ازدیدمن نوعی بدو  مسخره تحمل

کنند.ای بسا کلیدسعادت دنیا وآخرت ما دریکی از همان چیزهای نهفته که

 اضافی بی ارزش و...پنداشته دور می ریزیم

و ابتغوا الیه الوسیلة.آیه35سوره مائده

دختردرختی

انسان های منطقی و نرمال به هم نوع خود مخصوصا کودک و پیر توجه و ترحم نشان

می دهنداین عنایت در دایره محدودتری شامل حیوانات هم می گردد. چون 

شباهت هایی با جاندار اعظم خلقت یعنی بشردارند.اما وقتی صحبت به دوستی

 گیاه و نباتات رسید متوجه بدان و ممارست ورزنده بر او بیشتر اهل عرفان و

معرفت واقعی هستند.

یعنی کسانی که دقت عمیق ورزیده و حوصله وسیعی تری دارد. پس روح والای

ایشان جدای دیدن معصومیت ذاتی و نسبی درصغیرو کبیرخلق بشری و جانداران

جنبنده حتی ساکت های ثابت سر سبز را نیزبه بر کشیده و عشق می ورزند.

مشهوراست آن مردخدا مرشدچلویی بازارتهران با درختان سخن گفته جویای

احوال شان می گشت...

خانم امریکایی (جولیاهیل)هم که در ویدئو پیوست متن حاضرمشاهده می نماید

از چهره و زبان بدنش کاملا معلوم است که فی نفسه شخص خوش ضمیری هست.

او توانسته با اراده والای حاصل 738 روز برشاخه لونا(درخت محبوبش)تاب آورده

در نتیجه مقابل قطع آن و نابودی جنگ های اطرافش را بگیرد