حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

آخرین فشنگ

خشاب ها روی ام خالی کردند فقط به خاطر تو!؟

اما من  با این تک فشنگ یادگاری ات هر وقت

که خواستم زبان به شکایت گشایم دوباره

یادم آمد که سنگر آغوش ات است که تا

اینجای قصه جان به در برده ام.

حالا هم باری به جای چکاندن ماشه چنانکه

گروم صدا کند بلکه دوا نیز هم درد ربودن

جسم  ات را از بغلم. باز به آن روح بر جا مانده

و عطر تن تو تکیه کرده و بر می خیزم .

باری با همه توان و گاماس گاماس پیش

خواهم رفت چنانکه به تکه های وا

مانده تو  باز رسم :خیابان غیبی پارک

مهران و تک یادگاری سربی  مان را تند

و مدام  به زنگ درمماس خواهم کرد

جای انگشت  اشاره به امید آنکه 

شبیه ترین برادر به تو قفلم  گشاید تا

سفره دل و  راز نهان برش پهن نمایم

 و راستی چه انتقامی از بهر ناکس کس 

نما که بعد فهمیدن حقیقت بی کس شود!؟

و چه اجری نزد فدایت بهتر مگر گذشتن

از جان چون کمان شده  خان و تراز مگسک

و خوردن به هدف  این تیر خلاص؟

#شهید-سید-محمد-باقر-علوی

زنده ترین

نازنین مگرمی شود یادم برود غروب دوازده صفرالاحزان !؟

همان روزی که ظاهرا تو را از دنیا گرفت و مرا نیز ازخودم

تا چونان مرده متحرکی باشم که فقط یاد یار و دیارش 

رشته اتصال او است. همان که الاحساب آن هم نیست

عین باد بادک کودک سر به هوا که نخ اش از دست 

صاحب در رفته و حالا در این بالا رفتن  و دورشدن 

از کس و کار خود فقط آرزو می کند: ای کاش رسم 

دنیا این نبود که رشته بقاء به نخ و دمی بند باشد

و صد حیف که دیرفهمیدم : باید قدرت بیشتر

می دانستم باشد و شاید که امروز بدین خاک سیاه

هجران ننشینم...

وسط رج کردن این دل نوشته و به سیخ کشیدن 

خونین جگرم آن گونه که اشکی را برآرد بهرعزای

نا تمام تو  در دل وجانم خانه کرده  هردم  از آن 

صفربه آبان خورده96ش شبانه روزی شده وغمی

که بقول شاعر:میره میره ولی برمی گرده 

چشم افتاد به این پسرک عراقی وسط صحرایی 

مشرف به کربلا (رجوع شود به ویدئوذیل متن)

که قهوه پیش کش زائران حضرت ثار(ع) می کرد

و ای دل غافل که درنگاه اول و با وجود تشابه 

بسیارخیال کردم که تویی و دوباره زنده شدی!

اما باز معرفتم افزود:کور رنگی ازمن است جان دل

اصلا کی به نیستی گرائیده بودی که حال در کالبد

جدید و مشابه علم شوی

تو در گلبرگ نسیم سایه درخت آب روان شیرلبن و

القصه شیره جان های بهشتی هرآینه تکرارمن اش

می شوی وحس ات می کنم .جانا مرده منم که کورم

 ازدیدن دلیل هستی خویش.

دون کیشوت  !؟همین فخربرایم بس که اگرخدا

خواهد تاریخ فردا همه خاطره این سانچو پانزا

را به نام  و درحاشیه یاد تو خواهد زد و بس با 

عنوان ملازمت  و صحابی ای پیغمبر عشق و هم 

نام و ازنسل  اعظم  و سید ایشان(ص).

خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم

به فکرتم به یادتم زنده به انتظارتم

اون جورا که تو فکرمی

حس می کنم کنارتم

#نظر-کرده