حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

باقر بقیع

السلام علیکم اهل النجواء(به جهت اول رجب المرجب میلاد 

امام محمد باقر علیه السلام.سروده طلبه سعید حریری اصل

الا ای زاده زین العبادش ...تو آن دری به کون و مستفادش

به عاشوری که رشک جمله  ایام...یکی فتانه دیدم  یادگارش

پدر تب دار و کنج خیمه گاهش...و عمه صابر اندر بعد تارش

تو خردی بودی  و والا شه دین...همان جدت ذبیح کام کارش

خرابه دیده ای با رقیه یارش...کشیدی تا به شام آورده بارش

مدینه زان به بعد هر چند واقف  ...دلت بر کربلا جا مانده زارش

بخوانم مرثیه باران ببارش...که در صبای غم افتاده حالش

چه گویم در ثنای ات باقرالعلم...به غرقاب بقیع موقوفه دارش

کمی آن سوتر از خضراء مقام اش...ز غربت رفته از سر انفوان اش

اسیر یک دو سه گور گرانم ...که من خاک در این آستان اش

به حق امک فاطمه بنت الحسن(ع) دخیلک سیدی

22محرم و صفر

بیست و دو سال یعنی همه محرم و صفرهای عمرش

سیاه به تن داشت.

می گفت:نزر مادرم است و امید اینکه پیش پدرم 

امام حسین(ع) رو سفید ام کند

(عکس فوق متن مرحوم سید محمد باقرعلوی در

راهپیمای مشایه 1434ق نزدیک شهر بصره عراق)

#پسر-پنجشنبه

زنده ترین

نازنین مگرمی شود یادم برود غروب دوازده صفرالاحزان !؟

همان روزی که ظاهرا تو را از دنیا گرفت و مرا نیز ازخودم

تا چونان مرده متحرکی باشم که فقط یاد یار و دیارش 

رشته اتصال او است. همان که الاحساب آن هم نیست

عین باد بادک کودک سر به هوا که نخ اش از دست 

صاحب در رفته و حالا در این بالا رفتن  و دورشدن 

از کس و کار خود فقط آرزو می کند: ای کاش رسم 

دنیا این نبود که رشته بقاء به نخ و دمی بند باشد

و صد حیف که دیرفهمیدم : باید قدرت بیشتر

می دانستم باشد و شاید که امروز بدین خاک سیاه

هجران ننشینم...

وسط رج کردن این دل نوشته و به سیخ کشیدن 

خونین جگرم آن گونه که اشکی را برآرد بهرعزای

نا تمام تو  در دل وجانم خانه کرده  هردم  از آن 

صفربه آبان خورده96ش شبانه روزی شده وغمی

که بقول شاعر:میره میره ولی برمی گرده 

چشم افتاد به این پسرک عراقی وسط صحرایی 

مشرف به کربلا (رجوع شود به ویدئوذیل متن)

که قهوه پیش کش زائران حضرت ثار(ع) می کرد

و ای دل غافل که درنگاه اول و با وجود تشابه 

بسیارخیال کردم که تویی و دوباره زنده شدی!

اما باز معرفتم افزود:کور رنگی ازمن است جان دل

اصلا کی به نیستی گرائیده بودی که حال در کالبد

جدید و مشابه علم شوی

تو در گلبرگ نسیم سایه درخت آب روان شیرلبن و

القصه شیره جان های بهشتی هرآینه تکرارمن اش

می شوی وحس ات می کنم .جانا مرده منم که کورم

 ازدیدن دلیل هستی خویش.

دون کیشوت  !؟همین فخربرایم بس که اگرخدا

خواهد تاریخ فردا همه خاطره این سانچو پانزا

را به نام  و درحاشیه یاد تو خواهد زد و بس با 

عنوان ملازمت  و صحابی ای پیغمبر عشق و هم 

نام و ازنسل  اعظم  و سید ایشان(ص).

خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم

به فکرتم به یادتم زنده به انتظارتم

اون جورا که تو فکرمی

حس می کنم کنارتم

#نظر-کرده

جمال غریب!؟

السلام الی اهل لااله الی الله

بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش

که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

خدایا به تنگ گرفتن درآغوش او حسرتم دادند...و سخت

فشردن سنگ قبرش نیز به بر اندرامکانم نیست.

چه نیک می دانی که درهجوم ابتلاها به غربتش افتاده ام

از دیار آشنا قم.

پس تو را دخیل بسته ام که اجابت کنی تا هرسحرش پیش 

ازدر رسیدن اولین از پرتو طلوع تک قطره شبنمی را بررخام

مزار وی که به نیابت از بوسه ام باشد و در اندازیش چرخده

بادی البته ملیح تا طواف کند نقطه ای را که سبب سوختن 

مدام سردلم در برگرفته به آه مدام رنگ پس می دهد و

رخساره ام به زردی می دواند. پس هرچه هست را به عین

نیستی کشانده الا تو  و آن عشق منشق از روحت که حال 

ایامی چند است  رو به سلسبیل نهاده و پشت بر این مانده

در اباطیل بهت و دل تنگی  ازخود که هر چند حتی شیرین 

اما هرگزنه بهین اند.

مگراینکه چاشنی  راهی شود و جرعت پا گذاشتن درمسیری

بخشد که ولوبه قیمت گذار ازعدم ظاهری باری شوق دوست

را متفرق از هرچه هرمان یکسره میسور کند.انشاء الله

#پسر-پنجشنبه

پسران آفتاب

خدایا به حق نظرکرده(جوان) میت ری و (طفل) حی مشهد الرضا(ع)

زیارت وجود پاک  و ساحت خاک شان را مکرر نسیم فرما

مثل او چون خورشید پشت ابر است...

اللهم عجل فی فرج صاحب هذاالامر

#خراسانی

آن نظرکرده!؟

هیچ عجیب نیست که چهلم فرزند حسین بن علی(ع) همچون بلبلی

خوش نوا از عنایت پنجمین امام (ع)زاده گشته و به خامس سن لب بر

مدح جدش گشاید و18سال یعنی دقیقا مصادف عمر مادرش زهراء

(س) بدان امتداد ورزد ودرآستانه اربعین حسینی به 12 صفرالاحزان

که ایام غم آل الله(علیهم السلام) و یادآورعدد جانشینان برحق نبی -

(ص) است دفتر عمرش بسته گردد

هم اوکه پنجشنبه روزی مصادف 5 جمادی الثانی زاده شد و پنجشنبه

دیگری  چشم ازجهان بست (آغاز روز شرعی از دوازده ظهر هست)

پنج مملکت:ایران عراق عمان بحرین کویت راسفرکرد وعضوخانواده

5نفره بود.چهل روزبعدازشهادتش هم دراتفاقی نادرزمین لرزه خاک

کربلا و نجف را به چالش کشید...

آری وی مصادف با روز شهادت هارون نبی(ع)آسمانی شد تا موسی کلیم

سالهایی را بی برادرو یاورباقی ماند...

انتَ (یاعلیُّ) مِنّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی اِلّا اَنَّهُ لانَبیَّ بعدی

اهل نجوا

تقدیم به پنجم امام(ع) وزاده به عنایتش آسید محمدباقرعلوی(ره)

سروده طلبه سعیدحریری اصل:

یاراگرباردهی باردگرمی آیم...من خودم دایره زلف تو را می پایم

شورشیرینی و درمنظرما نیست چوتو...سوزنو تربده هرچندبدان می چایم

درنابی است غمت ازسرنو می بارم...واله ات گشته ام و تخم سخن می کارم

سالها تلخی هجرو غم تو داشت دلم...تاکه هستم به همین حال نکومی بالم

السلام علیکم اهل النجوی(فرازی اززیارت ائمه بقیع(علیهم السلام))


وصیت طلبه سعیدحریری اصل1

تا قبل آن دمی که او رادیدم بزرگ دعای هماره ام  ازدرگاه الهی

این بود که چشمکی از غیب نشانم دهد و سربسته گویم تان 

که بقول حافظ شیراز شب تار و بیم موج بیش از این امانم ندهد:

وجودشهیدسید محمد باقرعلوی(ره) مصداق پنجره ای شد تا

ببینم آنچه را که نتوان به لفظ الکن و قلم کوتاه اهل دنیا درآورد...

آری درست  هست که بانیان حقیقی قتل وی با پیمان شکنی 

در باب قولی که زیرسقف خانه خود به جهت اجازه دیدار مجدد

او از بهر بنده داده بودند سبب شدند که ملاقات بعدی ما به

قیامت بماند اما چون حقیقتا بر مقوله معاد جسمانی باور

دارم و می خواهم هرچه زودترلقاء مجدداش حاصل شود

وصیت کرده ام جنازه مرا زیر پای او در قبرستان بقیع مجاور

مسجد مقدس جمکران خاک کنند تا مجرد از تبصره بحث 

رجعت عهد ظهور امام مهدی(عج) آن زمان که باران ریح

شروع به ریختن کرد و حضرت اسرافیل در سورخود دمید

اولین ازآشنایی باشم که دوباره در برش گرفته می بوسد

(اینجانب با پیگیری از مراجع قانونی:ثبت احوال.نیروی

انتظامی.شرکت واحد اتوبوسرانی .وزارت راه و ترابری

سازمان بیمه و تامین اجتماعی.بهزیستی.نظام وظیفه .

آموزش و پرورش و...نیز رسد عینی مدارک مستندی که 

به علت عدم نسبت فامیلی با متوفی امکان گرفتن نسخه 

فتوکپی برابر اصل آن را نداشتم این مطلب را اعلام داشته 

و اندرهر دادگاه مشروع راضی به شهادت درباره آن هستم

 که رفیقم عکس ادعای بعض بستگان نا اهل اش نه در خط 

ویژه اتوبان امام علی (ع)تهران از پشت موتورسیکلت افتاده 

و نه به اتوبوس شرکت واحد خورده است...

بلکه تنها جسد وی توسط پلیس دراطراف پایتخت کشف و

حسب شواهد غیرالزام آور و به دلیل تشخیص مامورین

با عنوان تصادف فردپیاده با اتومبیل سنگین گواهی شده

که راننده احتمالی و عامل ظاهری سانحه متواری گشته

بود پس بلاشک جهت سوابق حاد پزشکی مستند و این سند

اتهام رهاسازی فرد ناتوان درمعابرشهر و جاده بربستگان

وی منظوراست و قابل پیگیری...)

خدایا همچنانکه در دنیا زیارت آن  ولی مسلم ات را نسیب

حقیرنمودی به قیامت و انشاء الله رضوان خودت نیز توفیق

تجدیدش عنایت فرما و محبوب حجت (عج) حبیبم با حضرت

قاسم بن الحسن المجتبی (ع)محشورنما:آمین یا رب العالمین

(کلمه برداشته در تصویرفوق به اشتباه براشته درج شده. باپوزش)

شهیدسیدمحمدباقرعلوی(علت فوت )

علت اصلی فوت سید محمدباقرعلوی شکیب عدم مراقبت کافی 
بمنظور
بهبودی 
کامل بعد پرتاب شدن اش ازپشت موتورسیکلت ونجات معجزه آسای وی ازآن

سانحه در سال92شمسی بود که سبب شد در10آبان 1396گرفتار ضعف
 توانایی درصیانت جسم خود شده سراززیرچرخ اتومبیل سنگین درآورد.گواهی
 فوت بیمارستان به شماره شناسنامه 0020542070 درکنارمدارک موجود 
بایگانی دفترچه بیمه اش به شعبه شش تامین اجتماعی تهران خیابان قزوین 
مجتمع شمشیری جنب بوتان گاز باچهاررقم ابتدای1717....درکنار عدم ارجاع 
مدارک بیماری حاد وی به سازمان بهزیستی با نیت تشکیل پرونده معلولیت 
توسط والدین شاهداین اعدا وقابل پی گیری درتمامی مراجع امنیتی وقضایی
 است لذادر صورت شانتاز وهرگونه تبلیغ و...متهمان قتل این جوان ناکام 
نسبت به حقیرطلبه سعیدحریری که مطابق قوانیین رایج جزء اولیاء دم 
حساب نمی شوم به حکم قاضی پرونده شکایت احتمالی اینجانب ازایشان
 قابل پی گیری می باشد لذا به آنهاتوصیه می کنم خفه خون بگیرند وبس
(عنوان قضایی اتهام وارده به والدین او:
رهاسازی فرد ناتوان درمعابرشهروجاده است)


هربارکه کنارت نشستم حسی مثل بودن درساحل دریابه من دست می داد 
وشکفتن یکباره ات اندرقبال هرمحبت ولوخرد ژرفای معصومیت ات فریاد
 می کرد.شداید زمانه راتاب می آوردی وحماقت بعض اطرافیان را 
نمی دیدی چه اینچنین وبسی بیشترقند محبت خود دردل بنده آب می کردی
 تابه هربهانه افزون ازقبل بندی جدید با توجوید.اماچون حاصل نشد و
فرجام ات راهم وقاحت آنهابه مثل پیکرمضروبت خواست که زیرخاک کند 
بایادآوری آخرین نگاه سرشارازکنایه ات درمقابل پدری که بی درک مذاج
 خوب نشده ات بابهانه طلب کاروباری ازحقیرجهت تو داد سخن می داد
 تصمیم گرفته ام تاهستم وقیامتی به پانشده فقط ازآنهادوری جسته وروز
حشرازمولایم محمدباقرکه درود خداواحرارجمله عوالم براوباد بازپرسم 
به بانگ رسا ونیزتنیده دربغض ازسرعقده گشایی:بای ذنب قتلت