ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عبای ازیک دوش افتاده راه راه وچهار فصل ات
وعمامه سبزی که از فرت مدام بستن وخوردن
آفتاب به زدی می زند.
ریشی که انتهایش را به اندازه یک مشت حنا
بسته اند نه ازسر پیری و لاخ موی سفید کسی
که فقط سی و چند ساله را می نماید. بلکه یاد
آوری آن حقیقت تلخ که: این فرید طرید چون
جدش حسین بن(ع)هنوز اذن وفرج نیافته
تا کاروان معکوس مناسک حج رابه طف غاضریه
کشد و قربانش را از جنس انسان بنماید
واز آن بالاتر محاسن سفید خود را به خون
مهجه قلبش خیزاب کند.
جانا چرا در تشرف پسر مهزیار با ترکه چوب
برشن های نرم کرانه یم می نوشتی مگر
نمی دانی که اثر نصی ندارد ویانه نماد سه
طلاقه کردن طابانش هست هم چشم امید
دوختن برآن تکفین نهایی که نه از تو در
مقصد بلکه با رسیدن من ومای مسافر
قرار است دربطن هستی روحش دمیده
و جهانی رابه جنانی (بهشت)بدل کند
عین چهار ماهه پاره گوشت علقه ای
که خدایش اراده است رب نوع هرآنچه
غیر او باشد
اللهم عجل فی فرج صاحب هذا الامر