حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

مسافر جنان

شاید برایتان پیش آمده که در سیر سمت هدفی که می تواند شخص

یا حالت  مکان و زمانی خاص باشد از سر پست عاملی الحساب خنثی

یا مطلع حتی شده مانع منظورتان عبور کنید ولی بعدها همان به 

کعبه عشق و ساکنی  از رتبه های اول آمال تان بدل گردد

ملاقات اینجانب با زنده یاد ناصر عبداللهی دقیقا در چنان فضایی

گذشت!به سراغ گرفتن از شادمهر عقیلی و حرف درباره سید-

خلیل عالی نژاد(روحش شاد) اما اکنون بعد گذشت سالها از آن

گپ و گفت مختصر پشت پیشخوان فروش شرکت آوای نکیسا 

حسرت یک دم اش را می کشم تا از آن جوانمرد نازنین درباره 

خودش سوال کرده و بیشتر می دانستم

آری شادمهر مسافر مکان شد  و سعید خیلی که زرنگی نمود و خواست 

روی دست استادش بزند در زمان سیر کرد اما چه بگویم از ناصر

که  این هر دو را گذاشت و گذشت پس سمت جنان(بهشت) پر کشید.

آن هم به مصداق فوز عظیم و در نتیجه تبلیغ و ابراز عشق علی و

زهراء(علیهما السلام)

#شهید-ناصر-عبداللهی

آدم ها عوض می شوند

میان آن دهاتی و این شهری یک شادمهر دیگری هم بود!؟

درست عصر روزی که به یکی از معدود کنسرت های 

داخل ایران اش آن هم به مدد شرکت قاینار خزر رفت.

البته من آنجا نبودم  بلکه بعدش  از خلال خاطرات رفیق

و همشهری خوبم که  دفتر خدمات کامپیوتری داشت

(آقا سعید گل) فهمیدم زمان همان اجرا  و یک راهنمایی

زنده یاد شهید ناصر عبداللهی سبب  شد به سروقتش

رسم.

ولی خدایی شادمهری که درک کردم درآن اوج جوانی 

شور و امید دیگر چه گویم  بگذار رک حرف بزنیم دور

ازدود(مواد مخدر) و پول کثیف(قمار) برای یک نوجوان

که اینجانب باشد حکم کعبه عشق و برادر بزرگتر را

داشت و بعد وقتی در آمد که: داداشم  در جنگ از

دست رفته  صد البته آن حس بیشتر شد

ولی دست آخر قولی که روی نیمکت پارک حوالی منوچهری

و امام زاده ناصرالدین(ع) به من داد : درس ات را بخوان

بچه خوبی باش و...تا سال بعد همین دور و بر  یکدیگر را به

تهران ببینم. اما حالا باورتان می شود سالها است که 

بدان پارک و نیمکت سرمی زنم !نه با سودای دیدن آقای

عقیلی که چی بگم خیلی عوض شده... فقط محض امتحان

اینکه من هنوز نو جوان  شورانگیز ی را که بودم دراین

سراشیب عمر و بعد چهل سالگی زندگی می کنم یا نه!؟

#آوای-نکیسا(غلام-علمشاهی)