تنبورش هم قد وسایز خودش بود بچه کرمانشاه!
هر وقت او را گوشه ذهنم تصورمی کنم که از زور
شپش و ساس نمی شد که در تخت خواب درازکش
شود و به همت چراغ موبایل آن هم نشسته چرت
می زد راحت از سرم می پرد و بر فراز پلک های ولو
گرم و سنگین شده ام عرق سرد می چکد.
بعد این همه اما دقیقا روزهایی که ساکن غریب
شهر تهران با یاغی گری به شهرت رسید الظاهر
اجل امانش نداد
باز ولی با چنان سرگذشت در بستر مرگ وقبر باور دارم
چراغی روشن دارد که از هرگزند و نژندی باز دارد
هم او که عکس گفته بکری جماعت: کرم الله وجه(خدا
رخسارش را نورانی کند) بر سند زیارت جامعه کبیره
خود وجه کریم خدای متعال است
سلام اهل ولا یاعلی مدد است
#روحش-شاد
علی آقا شنیدم که گفتی: نسل من و دهه هفتادی ها سطحی زندگی می کنند.
(پایان نقل قول)
اما فرجام چنین حیاتی بلاشک مرگ تلخ و حیف شدن بی برو برگرد هم هست.
وقتی در اورژانس تهران با چشم میزان تصادف خودکشی و روان پرشی هم
سالان ات رادیدم یعنی همان مقطعی که بعد اش با کاهش جمعیت شدید
مواجه شدیم و می توان به ایشان لقب آخرین فصل بچه آوری کم و بیش
نرمال ملت ایران را داد.
تازه فهمیم چطور دهه هفتادی ها یعنی پدران و مادران جوان امروز با
سبک زیست سطحی و اولویت یافته از عاطفه خود راحترین راهکار را پیش
گرفته و عامیانه می فرمایند:بهتراست با این مشکلات یکی دیگر را به
این دنیا آورده و بدبخت نکنیم.
البته و با حساب دو دو تا چهار حق هم دارند. مخصوصا وقتی بسیج و
پرپوگاندای ایدئولوژی محورهای مذهبی پا به میدان گذاشته و لج
این متولدین برهه مذکور را بیشتر در می آورد.
اما داداش!؟زندگی عمیق به من و تو می فهماند از شعائر دو بچه
کافی است تا اینها که خیلی ببخشید لوله تناسل با عمل می بندند
نیزآنها که درعین بی شعوری فقط کارخانه جوجه کشی را بی توجه
به درد تعدد گربه های جامعه (مشکلات) سر لوحه خود نموده اند
جمیعا و هنوز نفهمیده اند حس پدر و مادر واقعی را.
چون در یک کشور به نسبت نرمال حداقل از بعد اقتصادی آدمها
فراخور وضع و حال خود اولاد دار شده و از آب و گل درشان می آورند
لذا از آنکه بخاطر توصیه پزشک ناباروری گزیده تا مرد صاحب دو زن
و چند کودک مشترکا اندر رسیدن به هدف تداوم یک ملت نقش
مثبت دارند.
شادمان عزیز کلید و جوهر سطحی نبودن من نوعی در یک کلام و
مخلص اش به همین ساده نگذشتن از حق و استحقاق فردی
بقیه هموطن ولو دگر اندیش وخلاف فکرم ختم می شود
والا:حیوان خبرندارد ز جهان آدمیت
#دهه-هفتادی
محمد علی شادمان با وجود اینکه از نظر سنی 15سال از بنده
کوچکتر هست اما با دیدن تک تک آثار سینمایی و تئاتر حتی
عکاسی او هماره به وجد آمده بی اختیار به اینجا ختم اش
می شوم که ماشاء الله علی یارت
منتها درسال1401ش که بخاطر کنش سیاسی و دفاع نامبرده
از جنبش موسوم به زن زندگی آزادی عملا به ممنوع الفعالیتی
در داخل کشور رسیده و هیچ کار جدیدی از او جز پتک زدن به
سیگار اندر حاشیه مراسم تدفین مرحوم آتیلا پسیانی نشر
نیافته و آن هم به نوعی حال گیری و خط خطی کردن کاراکترمثبت
سابق نامبرده توسط افراطیون حاکمیت می باشد باز و لاجرم یک
چیز جدیدی حتی مهمتر از آن قبلی ها به واسطه ایشان شیر
فهم شدم:
کجا هستند کانال ها و صفحات اینترنتی که حسب پسر ایثارگر
جنگ ایران و عراق بودن(دکتر مسعود شادمان) و بازی درچون
سریال های ماه و پلنگ یا کیمیا حلوا حلوایش می کردند!؟
بله آنها حب و بغض شان با منشاء سلیقه ای و جناحی بود نه
هنری صرف .نیز و باری همین طرفداران مثل مهسا امینی هم
چنین هستند و اگر هر از چند گاهی عین آن پست های اینستاگرام
و...اش ضد شهردار وقت تهران هم پای احضاریه نهاد امنیتی
نباشد اصلا یادش نمی کنند
پس سیاست فی نفسه فرای دعواهای زرگری درونش بهر
خلاقیت ناب و دارنده اصیل و ذاتی اش زیان آور و خطرناک است.
چون عملا او را که باید به وقتش زایمان فکری و خلق اثر جدید
کند یا مجبور به سزارین کرده و یا بی خروج جنین بر انتهای رحم
بخیه می زنند(سانسور دست بردن در سناریو عدم انتشار اثرو...)
امیدوارم عزیزدلم علی شادمان و بی شمار جوان دوست داشتنی
هموطن به عمق این تجربه طرح شده پی برند و باز دانند که:
فقط خودت رو عشقه
#اشکان-خروس
1.اضطراب من بعد احضاریه پیرامون حوادث سیاسی1401ش
2.نگرانی از گرفتاری به دردهای بی درمان در این جامعه مثل
زنده یاد آتیلا پسیانی آن هم با احتساب خرج دوا و درمان
3. مشکلات خانوادگی...
4.وضعیت نا مطلوب ادامه کار در سینمای ایران
5.دهه سوم زندگی و مرارت های آستانه بلوغ عملی
6. رفقا و همکاران که حسب کار و فساد بالنده سینما غالبا
ردی از انحرافات اخلاقی خویش را سبب فعالیت مشترک
ناخواسته روی آدم کم سن تر می گذارند.
7.فرزند بزرگ خانواده بودن که فی نفسه دردسرهای
خودش را دارد
8.روحیه بس فعال و هوش بالا که در محیط های آلوده
کار دست صاحبش می دهد جای آنکه علت پیشرفت
بیشتر شود.
9.تاثیر بردن از عوارض جنگ ایران و عراق(جانباز بودن
پدر و مدتها زیست در مناطق نزدیک به میدان نبرد آن)
10.والدین تحصیل کرده که بخاطر موقعیت اجتماعی
طبعا وقت کمتری برای پر کردن خلاء عاطفی کودک
دارند.
غیره ای هم از دورنمایان نیست و لابد جز نزدیکان به او
مخصوصا خدا نمی داند
بار پروردگارا به تو می سپارم اش
#یاغی
بله و شکرش اراده کردم در میانه آخوندهای موافق یکدست جناح راستی
و ایضا شیخان مخالف از بیخ سنی وحدت مسلمین را پاس داشته این همگی
را میان زمین و آسمان سنگ و قلاب کنم که جدای ازخیر قطعا نداشته شان
فقط شرحتمی ایشان نثارمن و تو نشود تا باهم بمانیم تنها و البته نه زیر پتو
که شایعه هم پاله بی مزد و هم پیاله های پیمانی امثال بهائیت است بلکه و
بقول آن نازنین مرد فرهادمهراد اندر نیم روز روشن تا فقط و بیشتر
ببینم ات که با هرآینه خم شدنم چگونه قد می کشی جان بابا...
بگذار این همه متلک ها و از آن نیز بیشتررا نثارم کنند چه باورکن نه دیگر
گوش می شنود و نه چشم هایم می بیند که لابد و بی شک سمعک لازم و
عینک مایل منم البته اگرتو زحمت خریدنش را کشیده باشی ولو با
آن پول تو جیبی های کم که خود بی هواس ام گاه و بیگاه تقدیم کرده ام
ببین و بدان که باز بقول عمو فرهاد با این دست های خالی هنوز منت
خدا را که یکی مرد مقابلت ایستاده هم او که به نادیده قاضی و هم
برناکرده راضی نیست و هیچ رقمه از موافق تا مخالف با تناب پوسیده
اهل سیاست به چاه ویل گذر زمان و مفت باختن تنها سرمایه اش یعنی
طول همین زندگی رضا نمی دهدهر چنددر عرض آن راضی هست تا
همگی را خرج کند بخاطر اینکه شبی واحد و فرد تب نکنی جانا
باشی خوش و من که سایه بان بودنم ازخرما پزان تا تموزش فقط بهرت
ای همه جان که امتدا داین سیروریت بی رحم زمان و سوانح ایام قرار
است عین دو ماراتون تنها یک پیام ام را به مددت جهت دیگر هم
قطاران بشری مان انتقال دهد وبس:
خالی بودن عیب نیست خالی بند شدن ننگ دارد و یا حتی نه ببوی
شیرازی که وسط چنین معرکه ای به توپ فوتبال می ماند و باری به
هر جهت از همه سو پا می خورد تا که وقت فس(رفتن باد)اش رسد
با نام شهریار آهی یا نایاک و هرجنده از جلو و عقب داده دیگری
راستی مشدی اگر چه پرایدی و هشتادی باز سخت مطمئن هستم
این پیکان زرد قناری خسته و و امانده از عهد60 را که به بوکسر
شدن برتو رضایت داده است روی چاله آسفالت و گرد راه خاکی
لاجرم دخمه تعویض روغنی چنان خرکش نخواهی کرد که به نام
عذاب وجدانش دربا تو نماندن و به اهل بخیه پیوستن متمایل گردد.
باش که از بودنت بقا می گیرم...جان منی و ز جعدت جلا می گیرم
(جعد روشنی و شفافیت موی سر مشکی جوان)
از طرف پدرروحانی ات یا همان بقولی پرنده باز زندان آلکاتراز