ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
درباره فرق آقای شاهین جامعی و جناب علی اکبر رائفی پور
پرسیده بودی!؟
در جواب عرض می شود:اولی شبیه دستگاه آندسکوپی است
دومی اما فتوکپی آن هم سیاه سفید بیشتر را نمی نماید.
ولی علاج و بهتر نه در بالا آوردن دل و روده همه(کنایه از کنکاش
عمیق در مسائل سیاسی اجتماعی و...)که دردسر می باشد
(طرف شدن با سازمان های امنیتی احتمال ترور و...)
نه نوشتن از روی دست عالم و آدم در عین مصادره به مطلوبش
گونه ای که عوام خیال کنند با عجب فرهیخته ای طرف هستند باشد
القصه:فکر می کنم یک دستگاه لاپرسکوپی از هر دو اینها
کاربردی و باعث عفونت و عوارض جانبی کمتر در جامعه ما است.
(این دستگاه نه کنکاشی نه سطحی کاری است خود درمان باشد و بس)
#نه اپوزسیون-نه-حاکمیت
#چرا-سیاسی-نیستم!؟
معمولا رودرخت حیاط خانه کرج ما گنجشک و قمری می نشست یا کلاغی
محض دید زدن ارتفاع پروازش را چنان فرمود می آورد که با نوک شاخه -
های آن تصادم نکند.گاهی هم اول صبح بلبل خرمایی می زند زیر آواز.
اما رویت یک شاه طوطی نر آن هم وسط سیب های رسیده فصل پاییز
چیز عجیبی بود.
چون می دانستم خیلی باهوش است فقط صبر کردم هوا غروب کند
چراغ پارکینگ راکه روشن کردم ودرش راسمت حیاط باز کم کم
متمایل به داخل شد. انگار خودش هم عادت نداشت شبها خارج باشد.
انداختم اش در قفس کوچکی من باب سهره طوری که دم حیوان بیرون افتاد
بعد بردم اش پارک محله که یکی گفت:طوطی ناصر است ها که دررفته بود..
خلاصه بردیم خدمت آقای مذکور که ای دل غافل دیدم خانه اش
بازار سید اسماعیل است و درصرافت سفر همیشگی امریکا این بچه
بی آب وغذا مانده تا حدی که فراری شده سمت سیب های درخت ما.
هیچی آقا ناصر نگاهی به من و طوطی اش کرد بعد گرفت و حتی قفسم
را هم داشت یادش می رفت پس دهد
آخر سر به حرف آمد که:دادش من سیتیزن امریکام اصلا طوطی ام مال
خودت امشب بلیط دارم تا این رو ببرم سمت مولوی بفروشم هواپیما
بخاطر یک طوطی لاغر کم قیمت پرمی زند...
بنده هم تشکر و پوزش خواستم ازخیال بدم .موقع بدرقه اما شاه
قصه صدایش در آمد : خداحافظ.
پسره یکباره گرخید و فاز برداشت: کدوم خدا بهشت و جهنم !؟من دارم
می روم شهر فرشته ها(لس آنجلس)فردا شب هم با هاشون می خوابم
حقیر نیز به طوطی گفتم:بریم رفیق انگار از زندان سکندر آزادشدی که
همه دنیا را الظاهر گرفت ولی هرگز ندانست حقیقتا دنیا او را گرفته است.
#گذر-نامه
عمو فری کاش هیچ وقت قری رو به کمر نمی انداختی که زری را برانگیزد.
اینکه فلانی قوز بود یا بالاترش ایضا نور دیده باری ورپریده ننه مرده به
تو چه دخلی داشت.سه راه شاه همیشه چهار راه است حتی وقتی
مجسمه یارو گفتنی درمیدان وسط همان جا خوش نکرده باشد.
من به باور شخصی تو کاری ندارم که رفتن سر قبر آقا بود یا لیسیدن
کف پای لیلا حتی شده منوچهر(کنایه از گرایشات جنسی فرخزاد)نظرت
اما آنجا تاب بر می داشت که جای جمع کردن لباس از بهر اسیران خرد
سال جنگ به ینگه دنیا شاید اگر در همان خانه ولو ویران ایران ات
چپیده بودی به هزار و چند واسطه سبب می شد پای یک بچه در
جنگ کمتر روی مین برود.اینجوری ساده دل من کسی هم نبود تا
به تو انگ دست کجی زند.شرقی غمگین درست اما غربی رنگین
چه که احوال پرسی تو را با زبان ولو بدن بی پاسخ می گذارد.
سینه زنی یک سوسیالیست ذیل علم کسی که سالها در مثل
شو میخک نقره ای کنایه بارش می کرد مصداق دل تنگی های
برآمده خاورمیانه بود همان طور که آبیاری باغچه ای چندی قبل
بدان مشغول شلنگ تخته انداختن و آخر این همه زیگ زاگ رفتن چه:
قوری شکسته سفره برگشته نان خشکیده مرد غرق در خون....
#تنگنا