حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

فرق بزرگی است!؟

در جامعه و فضای سنتی خاورمیانه بطور عام مخصوصا ایران عراق و افغانستان

به  گذشته تاریخی البته بعد ظهور اسلام این محیط بود که خرد سالان را بار

می آورد. آن هم  بی تعارف و با وجود فقر اقتصادی و...دارای عزت نفس عقل-

 سلیم  و...هم صد البته به شکل نسبی چه بسیاری ریز و درشت نیز در

 قحطی جنگ و..می مردند.

خوب متولد فضایی چنان اگر حتی یتیم از پدر یا هردو والدین بود اطراف 

یکسری آموزه های ضروری انسانیت را حسب فضای معنوی و طول تاریخ 

غنی خود به او می داد.

اما اکنون جامعه های همچون ایران چه!؟

فقط کافی است سرپرست تنی برای کودک نباشدتا آلت باندهای فساد 

حتی فحشی شود.اگر به بهزیستی هم تحویل داده گردد حسب مشکلات

اقتصادی نهاد قدرت ذیل تحریم نگاه ایدئولوژیک غالب و...بی تعارف 

و اکثرا چیز جالب وحتی نخبه  منفرد و خاصی بروز نمی دهد.

گیرم یک بچه ای هم از زیردست اینها  بل قیود شان در رفت و به کوچه 

خیابان بزرگ شد صاف و سالم ظاهری .آیا محیط به او چنانکه در حداقل

پنجاه سال قبل آموزش داده مهر می ورزید روآ می دارد !؟ابدا

این فرق عظیم خوب نشان می دهد که گذار از سنت و نپیوستن به 

مدرنیته چه بر سر ما آورده است و به واقع  عین کسی هستیم که 

روی گسل زلزله کاشانه دارد با آنکه می داند اینجا با هر کاربری 

جای زندگی نیست

گناه دوم!؟

هرکسی برای خود وطن والبته منطقه یا شهری دارد که همه یا

دوره هایی از عمرش  را بدان طی کرده است.

کرج دهه 70 و80 یعنی در اوج جوانی برای بنده حکم موطن 

را داشت و اینجوری حد فاصل هشتگرد و احمد آباد تا مهر شهر 

و کارخانه مینو جاهایی است که بسیار بدان بوده ام.

سال 1401 ش درحین واقع تلخ بعد فقدان مهسا امینی نیز

اماکنی  چون فردیس التهاب شدیدی از عوارض آن تحمل کرد.

خوب خیلی از رفقا و آشنایان بنده هم که رحمت خدا رفتند

در مثل بهشت زهرا بهشت سکینه و...مدفون اند.

به فاصله بعد آن جریانات تا هم امروز بارها در آرامستان

با مادران کسان غالبا جوانی روبرو شده ام که به کلام مرگ

رفته اند. البته ازنوع سیاسی که داغ این آخرین هایشان 

به دوسال قبل بس تازه است و بی تابی کس وکار ایضا

چیزی که علاقه حاد رسانه های اپوزسیون و بی تفاوتی 

نظام حاکم را برمی انگیزدبرای من بی طرف اما  یک 

نکته مهم  دراین خلال دستگیرشد:

قبلا فکر می کردم :گناه اول وآخر اینها رها کردن بچه

کم سن و توان وسط دود و آتش حاصل از اصطلاحا

جنبش مخالفان یا اختشاشات حاکمیت است که سبب

جوانمرگی شده

ولی نه!؟نفس و گونه فهم حضرات  نگاه به زندگی و...

والدین سبب خلق روحیاتی در بچه گردید و عامل 

ورود  درآن مسلخ عملی  شد تا قرار رابر فرار ترجیح

 دهند.

دختره سر خاک برادرش داد می زد :مرگ برفلانی...

گفتم:خانم داغ دادش ات بس نیست.

درآمد:خفه شو آخوند رفیق دزد و شریک قافله....

من پاس کانادا دارم امروز وداع آخره با داداشم.

دیگه چیزی نگفتم:فقط تو سرم مرور کردم 

مگر گلوله تفنگ فلان حکومت پشت کوه قاف

فقط تا مرزهایش دوربرد دارد و بس!؟

#بی-طرف-بی-شرف-نیست

#قشر-خاکستری

زندان سکندر

معمولا رودرخت حیاط خانه کرج ما گنجشک و قمری می نشست یا کلاغی 

محض دید زدن  ارتفاع پروازش را چنان فرمود می آورد که با نوک شاخه -

های آن تصادم نکند.گاهی هم اول صبح بلبل خرمایی می زند زیر آواز.

اما رویت یک شاه طوطی نر آن هم وسط سیب های رسیده  فصل پاییز

چیز عجیبی بود.

چون می دانستم خیلی باهوش است فقط صبر کردم هوا غروب کند

چراغ پارکینگ راکه روشن کردم  ودرش راسمت حیاط باز کم کم  

متمایل به داخل شد. انگار خودش هم عادت نداشت شبها خارج باشد.

انداختم اش در قفس کوچکی من باب سهره طوری که دم حیوان بیرون افتاد

بعد بردم اش پارک محله که یکی گفت:طوطی ناصر است ها که دررفته بود..

خلاصه بردیم خدمت آقای مذکور که ای دل غافل دیدم خانه اش 

بازار سید اسماعیل است و درصرافت سفر همیشگی امریکا این بچه

بی آب وغذا مانده تا حدی که فراری شده سمت سیب های درخت ما.

هیچی آقا ناصر نگاهی به من و طوطی اش کرد بعد گرفت و حتی قفسم

را هم داشت یادش می رفت پس دهد

آخر سر به حرف آمد که:دادش من سیتیزن امریکام اصلا طوطی ام مال

خودت امشب بلیط دارم تا این رو ببرم سمت مولوی بفروشم هواپیما 

بخاطر یک طوطی لاغر کم قیمت پرمی زند...

بنده هم تشکر و پوزش خواستم ازخیال بدم .موقع بدرقه اما شاه

 قصه صدایش در آمد : خداحافظ.

پسره یکباره گرخید و فاز برداشت: کدوم خدا  بهشت و جهنم !؟من دارم 

می روم شهر فرشته ها(لس آنجلس)فردا شب هم با هاشون می خوابم

حقیر نیز به طوطی گفتم:بریم رفیق انگار از زندان سکندر آزادشدی که

همه دنیا را الظاهر گرفت ولی هرگز  ندانست حقیقتا دنیا او را  گرفته است.

#گذر-نامه

ولی عهد مامون

بنده از شطرنج تنفر دارم.!؟جدای بحث قمار ضمنی و...که عده ای

ولو داعیه دار فقاهت  با برداشتن آن ایراد مباح اش شمردند.

چون صفحه و حرکت مهره ها جوری حساب شده است که شما در

مستی بازی فکری و شوق پیروزی  حریف مقابل ات از جای دیگر

و همزمان با رقیب نامرئی درحال مسابقه هستی و فرای برد و باخت

به کسی که جلو ات ظاهر است برآن دشمن نامرئی قطعا می بازی!؟

سبک حرکت سرباز فیل و...بی جوهر درحال نوشتن یک طلسم 

هستند!!یعنی هر چه حرکت بیشتر شکست در زندگی کوتاه شدن

عمرو...آنکه بالا وپایین شان می کند افزایش یافته.

خوب حالا همه اینها را اگر توهم فرض کرده و مهره ها رابه خیال

خودت جوری چیدی که ببری خیالی نیست.برایت آرزوی پیروزی

می کنم . اما بی تعارف بدان قدر این کام یابی هرگز آن سوی دیوار

مرگ نیست. چون اگر بود جدای آن همه روایت کم و بیش درباب

مزمت شطرنج خدا خودش مهره صالحان را طوری می چید که 

همیشه کم نیاورده و به القد خلقنا الانسان فی کبد نرسند.

فکر آدم با بازی قرار است به بلوغ برسد و آن رشد یعنی ببازی!؟

در هر کجا که منیت بر مشیت  تو پیش افتد بابدرقه حریت ات.

قرنها بشر با خود کامگی جنگیده و اکثر گاه تسلیم و اسارت اش

یاد خدا کرده درحالی که اگر باور داشت پروردگارش عمدا به

یارو فرصت و مجال داده جهت امتحان وی د رورق آزمون خود

جوری سوالات مربوط به آن طاغی را جواب می داد که نمره ده

بگیرد! نه بیست به قیمت نیستی جان  یا حتی هیکل آن نخاله

مگر آنها که حکم حکیم فرموده دارند مبنی بر:اذهب الی فرعون

#تاریخ-انقضاء