حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

مستقل

آن حکومت پشت کوه قاف از سویی چنان درایتی نشان می دهد که مثلا

درجریان فراخوان سرکرده جنبش ری استار(سید محمدحسینی مدعی 

مرام درویشی)به آتش زدن درب مساجد با استفاده و زوم روی تکنولوژی

موبایل یکی از عوامل این وقاحت بی شرمانه و ضدحریت را خفت کرده

به داخل گونی می فرستد

و در دیگر سو فردی از برجسته ترین سردارانش را احتمالا بواسطه انداختن 

سیمکارت سابق به گوشی جدید و تکرار چند باره این عوض کردن خشاب-

سان  ردیابی شده و عمودی(کنایه ازکشتن)تحویل می گیرد...

حالا و این وسط بلا نسبت مگه بنده یک تخته ام کم هست  که بگویم اینها 

کلا خوب اند یا بد.چنین متای نابی  را باید فقط دردکان حسن عباسی پاسدار 

و شهرام همایون سلطنت طلب  جست.

چیزی که حقیرمی بیند ملغمه ای حاصل از آزمون و خطاهایی است که همراهی

با آن نفرین مادرشهیده ندا آقا سطلان را بارخواهد آورد و ضدیتش ننه 

شهیدعباس دوران را به خشم.

ولی و  راستی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی!؟

اینجوری شد که تصمیم گرفتم بروم سی خودم و اگر کارد بدجوری به

استخوان رسید فقط دست بردارم به درگاه الهی که:

خدا لعنت کند هر چه بسیجی بد و رحمت نماید بسیجیان نیک روزگار را.

حالا می ماند هزینه استقلال طلبی که ایضا باید به طیف زبان نفهم و

بسته افراطیون جناح راست ایشان بپردازیم وب س.

عین و به سبک همان رادمرد والا ناصرخان حجازی (روحش شاد)

ان حیات عقیدتی وجهاد

صاحب این قلب ملول که امروز و به سبب گرفته شدن بعض عروق

کرونل ذیل دستگاه آنژوگرافی رفته اگر هر صبح  ایام گذشته کمی

 زودتر ازبستر برخواسته و قبل کل کل های خواب آلوده اش 

پیرامون اول و آخر صف نانوایی یا پوک ناشتا برسیگار ارزان قیمت

لباس ورزش به تن چرخی اندر پارک محله می زد بلاشک آخر و 

عاقبتش این نبود.

بله دردها که قلمبه می شوند یعنی وقت زائیدنشان رسیده 

و تو از خیلی قبلترهمه هواس و هوش خود را باید که جمع کنی

تا خلوتی پیش نیاد و نطفه ای بسته .چه عذاب  وجدان سقط

آن سوی چهارماهگی و بدتر زجه موره  زائوی قصه نخواهی

دید.آری  پیش از آنکه دشمنان ات عددی شوند باید ولو

بواسطه معادله و رادیکال این ذره های تحت صفر و نقطه های

زیرپونس را چنان از حیزانتفاع ساقط کرده باشی که آب در

دل کسی از شهروندان تکان نخورد و سوژه جهت شبکه های

ماهواره ای مخالف خوان که دارکوب وار و چکش سان بواسطه

هرچه فقط دنبال کوبیدن ات هستند فراهم نیاید به مصداق 

و در راستای آن کلام حضرت ثارالله (ع):

ان حیات عقیدتی وجهاد

(اصلاح طلب نیستم امابه عقل و فهم شان فراری میزان و به 

صرف وجود احترام گذاشته دوستشان دارم مخصوصا جناب

دکتر صادق زیباکلام استادعلوم سیاسی دانشگاه تهران)

پرنده باز زندان آلکاتراز

بله و شکرش اراده کردم در میانه آخوندهای موافق یکدست جناح راستی

و ایضا شیخان مخالف از بیخ سنی  وحدت مسلمین را پاس داشته این همگی

را میان زمین و آسمان سنگ و قلاب کنم که جدای ازخیر قطعا نداشته شان 

فقط شرحتمی ایشان نثارمن و تو نشود تا باهم بمانیم تنها و البته نه زیر پتو 

که شایعه هم پاله بی مزد و هم پیاله های پیمانی امثال بهائیت  است بلکه و

بقول آن نازنین مرد فرهادمهراد اندر نیم روز روشن تا فقط و بیشتر

ببینم ات که با هرآینه خم شدنم چگونه قد می کشی جان بابا...

بگذار این همه متلک ها و از آن نیز بیشتررا نثارم کنند چه باورکن نه دیگر

گوش می شنود و نه چشم هایم می بیند که لابد و بی شک سمعک لازم و

عینک مایل منم البته اگرتو  زحمت خریدنش را کشیده باشی  ولو با

آن پول تو جیبی های کم که خود بی هواس ام گاه و بیگاه تقدیم کرده ام

ببین و بدان که باز بقول عمو فرهاد با این دست های خالی هنوز منت

خدا را که یکی مرد مقابلت ایستاده هم او که به نادیده قاضی و هم

برناکرده راضی نیست و هیچ رقمه از موافق تا مخالف با تناب پوسیده 

اهل سیاست به چاه ویل گذر زمان و مفت باختن تنها سرمایه اش یعنی

طول همین زندگی رضا نمی دهدهر چنددر عرض آن راضی هست تا 

همگی را خرج کند بخاطر اینکه  شبی واحد و  فرد تب نکنی جانا

باشی خوش و من که سایه بان بودنم ازخرما پزان تا تموزش فقط بهرت

 ای همه جان که امتدا داین سیروریت بی رحم زمان و سوانح ایام قرار

است عین دو ماراتون تنها یک پیام ام را به مددت جهت دیگر هم 

قطاران  بشری  مان انتقال دهد وبس:

خالی بودن عیب نیست خالی بند شدن ننگ دارد و یا حتی نه ببوی

شیرازی که وسط چنین معرکه ای به توپ فوتبال می ماند و باری به

هر جهت از همه سو پا می خورد تا که وقت فس(رفتن باد)اش رسد

با نام شهریار آهی  یا نایاک و هرجنده از جلو و عقب داده دیگری

راستی مشدی اگر چه پرایدی و هشتادی باز سخت مطمئن هستم

این پیکان زرد قناری خسته و  و امانده از عهد60 را که به بوکسر

شدن  برتو رضایت داده است روی چاله آسفالت و گرد راه  خاکی 

لاجرم دخمه تعویض روغنی چنان خرکش نخواهی کرد که به نام 

عذاب  وجدانش دربا تو نماندن و به اهل بخیه پیوستن متمایل گردد.

باش که از بودنت بقا می گیرم...جان منی و ز جعدت جلا می گیرم

(جعد روشنی و شفافیت موی سر مشکی جوان)

از طرف پدرروحانی ات یا همان بقولی پرنده باز زندان آلکاتراز

سعیدحریری علوی

پیغام داده بودند:شباهت اسمی شما بافلان سیاستمدار لبنانی

که مقاطعی هم نخست وزیرآن کشور بود برای ما جالب است...

در جواب عرض می شود:جانم چه تشابهی!؟ یک دنیا فرق  بین

آن سعیدحریری عمری و این سعیدحریری علوی هست.

اصل ازلی کجا و بدل ابد!؟

خواهشا و احتراما عنایت  نمایید

قالو رابع قلنا اول علی علی  ملا علی علیه صلات  والسلام

دوروی یک سکه!؟

 اصلاح امورعالم و بهروزی خلق ساکن آن ازدو حال خارج نیست!اول

اینکه آن آقای خاص بیاید که ازمارکسیست درامتداد فلسفه دیالیکتیک

تا مذهبی به همه اقسام مسلمان یارسان ارمنی و...شهادت برظهورش

داده اندو دوم حال مردم خوب شود به مصداق آیه:ان الله لایغیرما

بقوم حتی یغیرمابه انفسهم که بلاشک محصول جهدی عامدانه و البته

عامرانه است چیزی که در امروز خردادداغ1402شمسی بی تعارف 

اندرمحیط ایران خود نمی بینم .

راستی چرا باید لیدرسیاسی ملتی شد که غالبا فله ای و مثلا همه آخوندها

را بدو بچه باز نیز کل دکترها را خوب و کودک نازمی شمرند.

این چنین جیفه گندیده ای(تعبیرامام علی(ع)درباره دنیا) فقط چون علی اکبر-

رائفی پور و مهدی میر قادری را درنوک سزد و القصه: 

آره داداش ما سیاسی نیستم تا چنین هست یعنی آن سیاست درست که

لاجرم و هرگزبه تعبیر بلندشهیدآیت الله سیدحسن مدرس جدای از

دیانت نیست

و هیچ اب انداریم از اینکه چشم های لوچ مست ازشراب داشتن قدرت یا 

خواب آلوده ازلالایی رسیدن بدان همزمان خاکستری مان  را خاک بر سری 

دیده و توجیح کنندبهر مشتی عوام کل انعام

بابا بی خیال کتک خرما ملس و دستمان نرفته سمت کس و ناکس است

القصه:عاشقی شیوه رندان بالا کش باشد

آه مادر

اینجانب به حمدالله یک ریال از آنها نمی گیرم

پیشنماز تحت اشراف اداره اوقاف یا مرکز 

مدیریت حوزه علمیه قم نیستم ...

وشما ملتم دعا کنیدکه به روال سابق و تا

اینجا قدمی ولو سهو از بهر و به سمت شان بر

ندارم و مابقی هیچ !چه العاقل اشاره تا وقتی

که در پاسخ بعض خام که فریاد می زنند:مرگ 

بر هرچی آخونده به اینجا میرسم :حقیر

این خون ها را به گردن نمی گیرم چون باور به 

آه مادران دارم

اما سکوت ممتد پیش و پس این کلمه ها فقط

بخاطراینکه آن والدین ندارد(سیاست) و با عوض

کردن فلان رژیم پشت کوه قاف چنانکه به زمستان

57ش تجربه شده با زبه همین آش و چنین کاسه

خواهیم رسید. پس چرا باید یک عمر میانگین

50ساله را صرف چیزی کنم که اصطلاحا پی اش

از آب است!؟(کشکی و پوچ)

لذا کش بدهم این گپ ها را که چه؟تا به اتهام

تبلیغ علیه نظام شان روم آنجا که مسلمان

نشنود کافرندارد.

نه جانم بگذار باشند!؟و فقط به قول آن حکیم

یونانی در خطاب بر اسکندر مقدونی مانع امتداد

حمام آفتاب ما نگردند چون بیسکویت خودش

در جلد تاریخ انقضاء دارد و هیچ نیازی نیست 

به جار زدن فاسد شده یا نه من نوعی 

تا بوده همین بوده شاهان آمده و می روند

پس این وسط فدوی هماره رعیت را چه!؟

مرده باد سعیدحریری .تنش در پست ترین 

گورها تپیده و یاد خیرش  از همه ذهنها دورگردد

اگر بخاطرچیز افنی چون حکومت غیرمعصوم (ع)

و فقیه اعلم جامع الشرایط که به تعبیرمولای 

متقیان(ع) ازآب بینی بز کمتراست رضایت به

زدن طعنه و طشری بر شیعه حیدرکرار(ع) و

جمله احرارعالم دهد چه باتوم  و گلوله جای

خود داردآن هم در سرحد نقص عضو و مرگ

آری حرمت محب اهل بیت(علیهم السلام)

حال به هر تیپ و اندرهر مرام ولو بی حجاب

ظاهری درنزد این سگ پا شکسته آن 

خاندان عصمت و طهارت(علیهم صلات والسلام)

از پرده خانه خدا بیشترهست و مابقی:

اللهم عجل لولیک الفرج

یا ابانا مهدی(عج)فقط بخاطرت و غیرت به درک

حتی خودم منتها جدای حلقه وصل تان. پس دیگر

هیچ که همه چیزدر این خطوط خلاصه شده

هشیارباشید به ملاقات خدا خواهیم رفت

ربی من لی غیرک وعبدک ببابک

تنورمحبت!؟

غروب سرد آخرین چهارشنبه سال66ش بود.شایعه گسترش جنگ ایران و

عراق حتی تا شهر ما تبریز خانواده ام را بر روستای دور افتاده حوالی قره چمن

ازتوابع بستان آباد کشانید بر اعتبار ساکن بودن چند تن ازبستگان در

آن.بچه های محلی در گوشه و کنارآتش های بزرگ و کوچکی راه انداخته و

ساقه های خشکیده نخود را به داخلش انداخته بودندو حالا که شعله ها

فروکش می کرد میان خاکسترش دنبال سهل وصول ترین آجیل شب 

عید می گشتند برخی هم ازآن بالای (دوش)کوه پایه مشرف به ده روی تیوپ 

کهنه و باد کرده مینی بوس وکمپرسی بر یخ هاسرخورده و با شتاب چون پرنده

 بی پرپنگوئن روی سرما ها رد گشته و در باغچه های پایین دست متراکم

از برف پارو شده سقف و کوچه ها فرود می آمدند

در آن گاه غربت که دست باد صبا پوستم را به سرخی می زد و صدای رودخانه

جاری از مقابل کوه حیدربابا ملودی زیبایش را امتداد می داد آشوب لحظاتی

بعد که کل منطقه را درظلمات بی برقی فرو می برد جانم را گرفته بود و اشک

این کودک 6ساله را به پا .پس بی اختیار راه افتاده بودم البته نمی دانم که

به کجا تا اینکه پیره زنی نشسته بر درب خانه اش و به خیال رفته متوجه من

شد و با بهانه نان داغی که تازه از تنوردرآورده و به خامه یگانه گوسفندش

آغشته بود مرا دوباره به معوای خود برگرداند تا لقمه جانوران درحاشیه نشوم.

حالا سی و پنج سالی از  ماجرا گذشته و هرچند نه آن بانو مانده و نه این بنده

طفل سابق است اما جدای ویرانه های کاشانه و بازمانده تنورش هنوزگرمای

محبت اهورایی وی را که در وجودم باقی است حس می کنم.

کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ

(عکس فوق متن روستای قیش قورشاق.اردیبهشت1402ش.گرفته شده

توسط سعیدحریری اصل)


حبیبم

حبیبم هفت سالی هست که جهت با تو بودنش و تجدید دیدار

که باور دارم ازعالم ذر آغازشده انشاء الله محتاج سرخم کردن

پیش مشتی ناکس و کسب اجازه از بلهوسان بهر ورود به

خرابه شان که لاجرم معوای مادی تو نازنین بود نیستم.

خانه قبر اگرچه با نام و خاطره وحشتناکش حداقل دارای  آقا بالا 

سری نیست که در عین جنون ادواری به صرف جبر زمانه و احکام

ظاهری عرف و شرع مسئولیت رتق و فتق امورت داشته باشد

و البته منت خدای را که در این قفس شکست و نیک به تو و حقیر

باز فهماندکه مرگ هم از نعمت های او است

حال هرگاه  که توفیق رحمان دست داد و توان فدوی پیش برد

این تکه وامانده ات سوی تن سفرکرده خویش باز می شتابد

تا از یادنبرد که ماندنش را هرآینه مدیون  اجداد طاهرین تان

(علیهم السلام)و البته خودت هست یا ولی الله.

راستش جناب مختار (ره)به هردری هم می زد باز انتقام تام وتمام 

خون حضرت ثار(ع) تنها از دست کس دیگری بر می آید و بس(عج)

ومگر نه اینکه تو نیز پسر چهلم همان اباعبدالله باشی

پس به حق پدرت ای فرزند ازخدا بخواه تا منتقم تان بیاید چه باور

دارم دعای سوته دلان راستین یعنی شهیدان مظلوم اثردارد.

برشمر ذالجوشن  قاتل حسین(ع) و فخرالکفر سبب جوان مرگی آسید-

محمدباقرعلوی لعنت حتی اگر زیر عبا و عمامه پیغمبر(ص) خزیده باشند 

(تصویرفوق متن طلبه سعیدحریری بر مزار سیدمحمدباقرعلوی شکیب

22اردیبهشت ماه1402قبرستان بقیع قم المقدسه.جمعه غروب)

مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمّ فَلَهُ الجَنَّه

السلام علیک بنت باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام

آخر شوال المکرم سرآغاز زندگی ظاهری نازنین دختی  ازخاندان آل الله(علیهم -

السلام)هست . در وصف ایشان همین بس که از طریق چند امام معصوم(علیهم- 

السلام)و مطابق حدیث صحیح بهشت برین بر زائران راستین وی واجب می گردد

مَنْ زارَ قَبْرَ عَمَّتی بِقُمّ فَلَهُ الجَنَّه

(تصویرفوق متن توسط سعیدحریری گرفته شده است.23اردیبهشت1402ش)

مزار آیت الله سید عادل علوی شکیب(ره)

حرم فاطمه معصومه(س) صحن امام رضا(ع)غرفه شماره18مزار حضرت استاد

ما مرحوم آیت الله سید عادل علوی شکیب.

در آخرین دیدارم با آن شادروان بعد ازفریضه ظهر و عصراسفند ماه سال97شمسی

 سیدمعمی ازحاضران شرکت کننده در صلات به پیش نمازی ایشان شیشه عطری از

جیب خود درآورد بود که بر دست  ماهم ریخت.گفتم:آسید چه بوی خوبی دارد انگار

که یاس باشد!؟و دیدم قطره اشکی گوشه چشم اش نشست...

اواخرشوال1444ق هم که توفیق دست داد به زیارت قبرشریف اش درحرم فاطمه-

معصومه(س)بروم.تا خادم فرش روی زمین را کنارزد و از تعجب نبود سنگ قبر ایشان

توسط حقیرمتوجه شد گفت:وصیت فرموده اند چون مدفن مادرم حضرت زهراء(س)

بی نشان هست برای این طلبه هم علامت نگذارید

زیارت فاطمه معصومه(س)1

گرامی باد سی شوال المکرم زاد روز بنت باب الحوائج(علیه السلام)

هفته آخر اردیبهشت ماه1402ش.تشرف طلبه سعیدحریری به 

حرم فاطمه معصومه(س)

سیدمجرب

آری  ز دیده ها نهان دیدم...من یکی پیرخفته در جوان دیدم

دوش بود و دوشیده اش جوهر...لبنی  بر لبان  پستان دیدم

خلق گویند سرابی در فلان دیدم...ولی به حق که آن چنان دیدم

بعد مرگ بر تربتم بنویسید...خود ثمین غنچه تر  از جنان دیدم

سروده طلبه سعیدحریری اصل

شادی روح سید صاحب کرامت محمدباقرعلوی خواهشا الفاتحه

اللهمَّ یا مُلَیِّنَ الحَدید لِداوودَ علیه السلام لَیِّن لی قَلبِ فلان بن فلانه و صَلَّ اللهُ علی محمدٍ و آلهِ 

(به قالب شعر و بند استعاره گفتم  پس بیشتر از این  و بر چنین دست 

نپرسید که روزگار غریبی است نازنین...)