حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

عیدسعیدفطر

رفیق! وقت خدا حافظی رسیده است؟ اما حالا که به پست سر

نگاه می کنم و ایامی را که با هم طی کردیم و انداز از همه رنج

و تلخی های  بخشیده ات چون تشنگی و ضعف  فقط یک خاطره

شیرین رد پای خود را بر وجودم نهاده و ایضا چنان حس سبکی اش

بخشیده که نیک و ملموس پرواز را لمس می کنم آن هم برآسمان

پاک مملو از ابرهای سفید یک دست و البته با شکلک های تفسیری

متفاوت به قامت خیالم که مرا نهایتا سوق می دهد تا طوف حرم 

دوست:لبیک لا شریک لک لبیک

داماد بازرگان!؟

باور دارم اگر مرحوم مهدی بازرگان در این قرن 1400ش زیسته اطلاع

می یافت از طریق نوه اش لیلی شاهین نجفی به داماد خاندان ایشان بدل 

گشته است نه همچون خان نایب سرخی ها بواسطه فشنگ گوش مالی-

اش می داد(کنایه از عملکرد افراطیون ایدئولوژیک مذهبی)و نه با زدن

رگ دست خویش بر این خفت تمکین می کرد(سبک اقمار غرب زده -

فراماسونری که در مقابل زوایای منحط سبک زندگی غربی کم می آورند)

بلکه و چون هماره حیات طیبه اش که بعنوان سند ملموس و معاصرحریت

یک ایرانی شیعه شناخته می شود پاسخ یاوه گوی ها و تابع لهوالی ذلک

را با هویی از چشمه جوشان معرفت خویش می داد و مگر نه اینکه:جواب

کلوخ انداز کلوخ است.بله بازرگان پرورش یافته همان بستر ومهد علمای

راستین امامیه چون خاندان بزرگوار مرعشی نجفی و..می باشد که جواب

امثال احمدکسری را پیش از حذف فیزیکی بدست گروه موسوم به فدائیان 

اسلام با ترور شخصیت چنان داده بودند که امروزش نیز  داعیه داران

روشنفکری و دفاع از حقوق بشر البته به قرائت لیبرال دموکراسی مد

نظر غرب یارای گرفتن آتو  و بهانه آبدار از آن جهت کوبیدن آیین محمدی(ص)

و سنجاق اش به بربریت را ندارند...

هرگز بیات (کهنه) نمی شود اندیشه مردی که در بیات(قبرستان مقابل پل

آهنچی قم المقدسه) خفته است.رحمت الله علیه

آقااجازه!؟

خزیدن ذیل عنوان پیشکسوت فرهنگی(معلم آموزش وپرورش) و به رخ کشیدن

اصل انسان دوستی وقتی در توجیه مذهب بی در و پیکرعامه مخلوط گردد البته

یکی چون ابراهیم احراری را هم پس خواهد داد...که در موشکافی مواضع

شیخ اش عبدالحمیدهاشم زهی بر فراز چوب های مکی زاهدان (رجوع شود 

به خطبه علی بن حسین شهید(ع) در مسجداموی دمشق) به حالت خطبه جمعه  

بر کانال کلمه  و خلاف  اصل فتوت که در شهرت اسمی یدک می کشد نادیده 

خواهدگرفت:

چگونه بهائی یعنی پیرو آیین و مرامی نو پسین و خارج دایره شریعت محمدی(ص)

حتی خلاف نص صریح و مقبول جمهور علمای حنفی حق حیات و رفاه یافته اما جناب-

مالک بن نفیره(ره) مسلمان و ضمنا صحابی ختمی مرتبت (ص) تنها به جرم ندادن باج 

تحت عنوان سهم پرداختی به بیت المال زیر نظر خلیفه ناحق وقت ازآن محروم

 گشته سرش را جدا می کنند و با زن ایام عده ندیده اش فورا هم بسترمی شوند!

بلکه درعمرستان زاهدان به نام قاتل ایشان خالدبن ولید(لعنت الله علیه)عبادتگاهی 

بر پا می گردد...؟

آقا اجازه!؟من شاشیده و ریدم(شماره یک ودو) درآن مکتبی که معلم دینی اش تو باشی

باید که جهان را همه برهم بزنند...بر مزرعه دشمن تو سم بزنند

لعنت به جماعتی که برمنبرتو...غیرعلی و آل علی دم بزنند

عدل علی(ع)

پسرکم!؟

تمام فلکه های پنجگانه فردیس تا اداره بهزیستی خیابان نفت ناحیه 

آموزش و پرورش کنار امام زاده حسن(ع) حتی زندان کچویی را پای 

پیاده و به سوزدی 1401ش گزکردم و هرچند به فرجام وصال تو نرسیدم 

اما خوش وقتم از اینکه باز بگویم به بانگ جلی و و لو به قیمت شنیدن

همه کس وناکس:

که ای مظلوم چگونه درهمه سنوات گذشته مبحث قضا و قضاوت

ایرانی از عهد انوشیروان دادگر و علی اکبرخان دار و ایضا هم امروزهرگز

سور و سوشیال مدیا سند دندان گیری از بهر رسیدگی به پرونده جزایی

حساب نمی شود و ایضا با استناد بدان نمی توان کسی را بازداشت ولو 

موقت نمود و هم نیز دردامنه متهم یا متهمه چنین اگراقدام به فرار نمودروآ

نباشد که باسلاح شاتگان(ساچمه زن)به جان نهیف چون او خردسالی افتادن

راستی ای کودک من که جبر زمانه اش تو را مر دخانه  ونان آور آن کرده است

(رجوع شود به مصاحبه روزنامه وزین اعتمادملی با والده امیرحسین رحیمی)

زین پس هرصبح و چاشت که از دولت منزل خویش بیرون زدی دشت اول

نگاهت را نثار سگ های ولگردکوچه و خیابان نکن تا دست قضا و قدر به آخر

شبی چنان نحس و شوم نکشاند که تو را تا اتهام حمل کوکتل و اقدام علیه 

امنیت ملی برند

القصه:بچه بچاره با غصه خود چنان آتشم زدی که تاهستم اش بسوزم و سبیل

خویش را ازبیخ  بر باد رفته پندارم باشد که  این خلق  روشن بدانند:

من با آنهاکه تو را آزردند نیستم.

لعن الله حرمله 

(عناصربسیج سابقا و دردهه اول انقلاب اسلامی ایران با ترتیب دادن

 ایستگاه و بازرسی اقدام به کشف و ضبط  صرف اقلام همراه ممنوع و

اصطلاحا سند جرم افراد می نمودند اما هم اکنون انتساب هرآن چیز 

خلاف به متهمی که وی را موقع جلب شکنجه داده اند را دلیل صحت

 اقدام خویش جا می زنند.اصلا و گیرم امیرحسین رحیمی درکوله پشتی

خود کوکتل مولوتف انتقال می داد شما چرا درلحظه و مقطع اول دستگیری

 اقدام به ضرب وشتم وی تا حدآسیب زدن به پرده گوش نمودید!و آیا جز

 این می ماندکه هیچ عاقل منصفی با هر دین و مسلک فقط به شرط انسانیت

 فرار چنانی را بعدآنچه عرض شد از دست چنین ها مباح بداند مخصوصا

و درتبصره  اگرکه کم سن و سال باشد؟)

راستی کنش یکی مثل آصف الحسینی را در مقابل این براهین روشن که

به صرف آزدای با قیدوثیقه فیش حقوقی آن تحت پوشش بهزیستی رضایت

داده کجای دل می توان جا داد البته به شرط آنکه از گل نباشد!؟

#امیر-حسین-رحیمی

به برادردکترمحسن برهانی

سلام علیکم و رحمت الله

در درگیری با مصادیق و موج سواری بواسطه پیش آمده ها شاید بتوان

خوب گل کرد و حتی رایحه حق و حقیقت را به بسیاری نفوس رساند که 

پشت سد و پرپوگاندای غالبا رسانه ای زر زور و البته تزویربی خبر مانده اند 

اما زیرآب رفتن های بعد آنچنان فیض آنی  ولوعظیم و اصطلاحا درگونی

 شدن اش که سر آن با خود کرده گشاد نموده باشیم لاجرم نمی ارزد

مستحق شما می دانم که بایسته سنت استاد مشترکمان شیخنا داود-

فیرحی رحمت الله علیه را متذکر گردم !؟چون جای درافتادن با پارازیت

و عوارض حاصل از جهل فکری و جمودعملی فقط و من باب ذکر به ضبط

سیگنال ارسال کننده درفرمت اچ دی یعنی مولفان شبهه ضد گفتمان 

ملی مذهبی در ارودگاه لائیسم مارکسیسم و.. پردازید چه افیت دنیا  و

عف آخرتش به ارمغان آرد انشاء الله

یاد بگیرم: نقد را دوباره نقد نکنیم چون به نقاد نمایان بی بنیه 

بهترین بهانه های آبدار را تقدیم کرده ایم جهت حذف کاراکتر

ما و یا حداقل کشیدن کالیکاتور فدویان حق و حقیقت(تخریب-

شخصیت).العاقل اشاره

از سمت حقی رکمترین طلبه سعیدحریری اصل.

من نگفتم که مرا ا زقفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شادکنید(ملک الشعرابهار)

اللهم احفظک به حق جعفربن محمد(ع).باقی بقایت جانم فدایت

صدرحمت به چاه جمکران!؟

مطابق تفسیر و روایات صحیح نزد پیروان مذهب حقه تشیع

هر آب روان پاکیزه شایسته انداختن عریضه جهت بیان حاجت

خطاب به قطب دایره امکان امام منتظر(عج)می باشد و صرف

چاه جمکران هیچ خاصیت  تک و ویژه ای در این قسم اش 

ندارد و تنها ایدئولوژی محوری طیف راست حاکم در نظام 

فعلی ایران سبب گل کردن خاص آن به ذهن عوام شده .

اما حقیقت امر پس ازدیدن بچه شاه  کنار دیوار ندبه جهود

که به دنبال جرز اش می گشت آن هم با عنوان ولیعهدی سابق

نظام مشروطه ایضا سلطنت 2500و اندی ساله که همراه تاریخ 

مدافع ادیان توحیدی راستین چون زرتشتان سلف وشیعیان

امروز فلات ایران می باشند

خوب شیرفهم شده ام که قبله اهل سیاست از هر رنگ و

نیز اندرهمه دوره فقط سمت منفعت آنی تاب بر می داردو بس. 

پس والحق که با این اوصاف صد رحمت به چاه جمکران...!

مرحوم آیت الله سید محمود طالقانی بدترین عکس شاه پهلوی

(محمدرضا)رابه لباس احرام می دانست و حالا هم این ربع او

(رضا) به کعبه یهود جای خود دارد

پسرکو ندارد نشان از پدر

تو بیگانه خوانش مخوان اش پسر

#بچه-مولوی

راد و رادان!؟

در میانه دعوای زن های راد و مردان رادان این مرز پرگوهرکه از دوربین مدار-

بسته تا سطل ماست را به خدمت فرا خوانده اند من ثالث نوعی فقط و همچنان 

به فکر رابعه هستم  و بس!؟مونثی نه آنچنان که با مذکری نه اینچنین بسازد

از همه داشته و نداشته هایش به حکم انسانیت

گل ات از غنچگی افتاده و مصلوب شد است

بوی عطرش به عرق خورده و مغضوب شد است

تن زارت به قفس بال هوس را  چه زنی!؟

رکب اش دیدی و سوادی تو مضروب شد است

سرمه زیر نظر بین که چه سرکوب شد است

چون که ازقطره اشک برده و معیوب شد است

رانده ای نخ به خود و آخته ای رژ به لبان

چه کنم موی سیاهی که کنون بور شد است

این سرا از همه بد رفته و هم  روب شد است

که بگویی:بنگر جنس چه مرغوب شد است

لیک اش هم باز شنو ای همگی کار درست

رخ از خوب و بدش رفته و منسوخ شد است

باقی آن هست که از ریشه به بهبود شد است

با توکل به سرش چادر و محجوب شد است

سروده طلبه سعیدحریری اصل.فروردین1402

خون سرد

سریال ایرانی خون سرد هرچند در چهار چوب و معیارهای

مرسوم ازنظر اثرخاص و فاخر ارائه نشده و لابد دغدغه

مخاطب عام به چنین حد و شکلی موجب عرضه اش گشته

اما زیرپوستی و همچون عنوان خودش مطالب جالب و قابل

تامل را نیز انتقال می دهد از جمله در نقد فرقه گرایی  و

ایدئولوژی باوری که فراتر ازمحوریت هر چه و هر که در

اثرضعف ها دایره اقدامات خلاف هنجار و عرف عمومی 

خویش (د راین موردخاص قصاص مجرمان قبل از

محاکمه در دادگاه قانونی)را لاجرم و حتی با توجیه های

چون حفظ بقاء و کسب توان جهت ادامه مرام مذکور

گسترش داده افراد بی گناهی مثل آن خانم همکار

دکترکیا درپزشک قانونی یا دختر رفیق همسر وی که

بیش از اندازه کنجکاو است را در بر گرفته نشان 

می دهد:اصلاح جامعه تنها یا باید از سمت فردی صاحب

علم غیب و مسلط به نفس خود (در باورشیعی چهارده-

نور مقدس (علیهم السلام) )یا خرد جمعی صورت گیرد

(رجوع شود به انتخاب مشروطه مشروعه بعنوان بهترین 

سیستم حکومت در عصر غیبت منجی (عج) توسط

 برجستگان و اجلای فقهای امامیه مصادف با عهد مظفر-

الدین شاه قاجار)و الا تکیه به صرف مشتی باور و آرمان 

بدون زیر مجموعه بودن یکی از آن دو اصل خود مصلحان

اجتماعی را نیز مدتی بعد به زمره مفسدین الحاق خواهد

کرد و بس(کنایه عکس فوق متن:نشاندن امیرآقایی

 بر روی همان صندلی معروف اعدامش)

چشمان لوچ

دقت درنظریه پلواریته عقیدتی از عبدالکریم سروش فاصله

گرفتن او با عرفان و فلسفه اشراقی تحت تاثیر آراءصاحب

مثنوی و...را فریادگر است.اگر به خطبه فدکیه حضرت زهرا(س)

رجوع شود آل الله(علیهم السلام) محور باور شیعی ناب هستند.

لذا اصحاب سقیفیه بنی ساعده نیز علما و غیر عوام عامه نباید و

نمی توانند که مورد نعمات چنین فضای آزاد ازجنبه اندیشه و

عمل باشند چرا که درمقابل ولی نعمت اصلی آن به اذن خداوند

متعال قد علم کردند.(منظورعدم دادن آزادی ظاهری نیست

که سنت اولیاء حق بوده حرف از مقدس ناشمردن آنها است)

از همین رو هست که باورداریم:کلیمی ارمنی و...فی نفسه 

و تا ابد در دوزخ نمی مانند حتی به تعبیر جسورانه طالقانی(ره)

این وضعیت شامل مارکسیست های اصیل هم می شود.

پس چه سروشی که به پلواریته می خواند چه سیدمصطفی

طباطبایی که اندر مقابل نظریه او یک مشت ان قلت ازسر دل

 بستگی به مسلک عمری چیده عملا هیچ فرقی ندارند.

آزادی و استبداد در تعریف عرفی دو نقطه مقابل هم اند اما

اندر پندار مذهبی تشیع وزنه و میل ائمه(علیهم السلام)

پتانسیل تغییر بنیادین همگی را دارد.

اینها عین دو چشم لوچ و منحرف البته هرکدام آخته به

سمتی هستندکه در رخ مرام پیروان سقیفه جا خوش

کرده است.نظریه مصطفی طباطبایی میراث و گفتمان

قالب عهد اموی و پندارسروش حاصل بازشدن آب

عرفان و فلسفه یونانی به شیر جامعه اسلامی مقارن

با زمانه بنی عباس بود.آن جبر و این اختیار وقتی به

حبل الله متین اهل بیت(علیهم السلام)گره نخورده

باشید هردو بر یک فرجام ختم می شود نابودی وبس.

مطابق آنچه تا اینجاعرض شد و با فرش قرمزی که در

اکثر رسانه های ماهواره ای خارج مرزهاا زکلمه تا گنج-

حضور بهرنشر و بست این افکارغلط پهن کرده اند باید

ختم کنم به جمله آسیدمحمودطالقانی(ره)که می فرمود:

چپ روی و راستگرا بودن حرکت همزمان و موازی سمت

 گمراهی است.

بر لوچ صدر اسلام لعنت...

22تکویر

ضرب المثل است :هرگزدستگاهی را که نمی دانید چگونه خاموش 

می شود روشن نکنید.پس دکمه توقف حرکت عین پاشنه آشیل

هر روند فیزیکی حتی معرفتی و مخلوط آن که بودن نوع انسان باشد

 گشته جهت پاسداری طرف به پوشاندن  ازچشم دشمن خویش است

 لذا نقطه مقابل هم چون بدان دسترسی ندارد لاجرم بر خشونت 

متوسل شده ازسفیرگلوله تا جنگ روانی را نثارخواهدکرد تا پایان

 آنکه نمی خواهد رقم بخورد...

دراین میان یکی از ابزارهای روانی ازبهر مقابله با متفکران بشری

چسباندن انگ و عنوان دیوانگی به پیشانی طرف  است.

این کار عین ریختن کاسه ای آب یخ روی هر بردالکتریکی که

حاصل ازکارحرارت ضمنی هم تولیدمی کند شوک برآن و

بیشترین ضربه را بر مدارات  مذکور واردخواهد کرد

پس از دیر باز بکاربردن لفظ دیوانه درحق هرمتفکر و لیدر

عقیدتی ابزارقوی به دست مخالفان بوده سبب بیشترین

میزان ریزش همراهان نیز اختلال روانی در مغزمتفکرچنان

جریان می شود.البته اگر ریگ و پارادوکسی اندرمانیفست

و مرام نامه خویش داشته باشد.

ولی حضرت محمدبن عبدالله(ع) مطابق آیه22سوره تکویر

ازطرف اتباع جاهلیت مورد چنین هجوم تبلیغی شدید قرار

گرفت اما خویشتن را نباخت تا درنزد روشنفکران راستین

و عرفی روشن گردد:حرکت او منشاء گرفته ازمنظومه فکری

بلند و فاقد ضد و نقیض های مرسوم موجودبین نهضت ایسم 

و ایدئولوژهای سابق و معاصرجهانی است.

السلام علیک یااباالزهراءوالی بنتک الصدیقه الشهیده

 ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُونٍ

خیاط درکوزه

سروده طلبه سعیدحریری اصل

آبان 1401ش

ببین خیاط در کوزه چه سان است

شنیدم وضع او جدا غمان است

دو روزی می گذشت ازدوره دوخت

که خشتک پاره درحکم بیان است

زدن از سهم بزازش توان است

بریدن بر نخ و سوزن جبان است

چنان می دوزد او البسه انگار

که مفتی بر دکان خود فلان است

برش ترمه برید اینک زمان است

به موت اش در نگاه عارفان است

هم ای طراربی اصل از پی اش سست

کجا چیزی به جز حلوا میان است

بگیرم داد و افغان ات عیان است

زدن بر راس و نالیدن لبان است

چو کردی بیش  از اینها نابکاری

کنون تومار تو بستن چنان است

افتخارآفاق

تقدیم به روح بلند افتخارآفاق شادروان

محمدرضا شجریان(رحمت الله علیه)

دل به نگاه آرزو داده و زیر و رو شدم

هم به ره قدر کنون طالب پیش  او شدم

ساده نگرکه این نظربرده دوان دگر هزر

کشته وضع سابق و آب دوباره جو شدم

لب به  دهان  نهاد و من حافظ  گفتگو شدم

اشوه که راند قمزه اش فاقدآبرو شدم

رفت رمق زدستم  و داده ام اش دل اسیر

بندی خود نکن رها بسته تار مو  شدم

(سروده سعیدحریری اصل)