محبوب شور انگیز من الحق که تو در دانه ای
اندر میان دلبران تمثیل صاحب خانه ای
وقتی که درد و هر چه غم در من تلاطم می کند
آن باد خوش بر جانب ساحل و بس مستانه ای
زورق اگر بشکسته ام در یم شدن را مانع ای
هر لاخ موی مانده را تو ناظم و چون شانه ای
از بخت بد ذیل و کوتل با هم تبختر می کنند
فائز در این هنگامه ها باشی و تو فرزانه ای
پر کنده و بی بال اگر خیزم به فوق لانه ای
سیمرغ کوه گافی و عنقا به هر هنگامه ای
سروده طلبه سعید حریری اصل.26ذی القعده1445ق
کام لب به دود سیگار پکی رو که جا می زاره
دل خون داغ تر از اون تو رو یاد من می زاره
بعد هر شبی که انگار قراره ببینم ات باز
ولی روز فردا حتما پا روی میل ام می زاره
تو کجایی نمی دونم همین سر به سر می زاره
می کشه تن خراب و یا یک گوشه ای می زاره
تا کی از قضا به عشقت بسوزم با بی نشونی
یه خبر بده عزیزم خوش باشم محل می زاره
سروده سعید حریری اصل.آذر1402ش
#شهر-تهران
چطوری جون دل خونم در اومد...زمان برقراری ام سر اومد
زدی تو یک کف گرگی به حاجی...باجی دیگه شدم اونم دراومد
برفتم سر زدم تا بیخ قصه...ولی کش رفت و تنبونم در اومد
دویدم تا کجا آن دیگر اومد...چی شد انگاری بوی بدتر اومد
هر آن کس دید درجا زد به آواز...نگاه کن انگاری یک عنتر اومد
ببین اوزگل کجا بود و بر اومد...یارو لختی زدش بیرون ور اومد
سروده سعید حریری اصل.آبان ماه1402ش
#عرفان-لائیک
مستم از طوفان آن آشفته لب...گر گرفتم پر زدم تا سقف تب
تو دمیدی و من از فوتی چنان...صور اسرافیل خواندم با طرب
مه جبین تنها چراغ نیمه شب...سو سوی امید ده با لطف رب
سروده سعید حریری اصل.آبان1402ش
#قاصدک
پرنده پر زد و بربام خانه نشست...ز دست برد زمانه ساده برست
یکی دو لحظه لختی کش داد او...نگاه کرد به پایین عارفانه گذشت
سریع پرید بر جایی که غصه شکست...بزد چو بال باز و دوباره ببست
دورن تکه ابری نهان ز چشمان شد..هوای تازه چشید از کهنه گسست
سروده طلبه سعید حریری اصل برای آرمیتا گراوند.ربیع الثانی 1445ق
دخترک نازنین نمی دانم که درمترو تهران به مهر1402ش برای ات چه
شد!؟ اما تو و دوستی خدا را چون از این کویر وحشت دنیا گذشتی و
به درگاه عدن الهی باز رسیدی مرا را نیز شفیع باش و یاد کن چه باور
دارم تنها ریسمان رهایی از دوزخ بر دست معصومان است از طفلکی
مثل ات تا اعظم تان آن چهارده تن پاک(علیهم صلات و السلام)
#کرمانشاه
باران چقدر ساده ره بر غم اش گرفتی
گفتی به هوش مسکین گر طالب شگفتی
با آنکه رفته را در خویش و تن اش نهفتی
مانده به چند داری؟ ور نه تو خود خرفتی
وقتی که صوت رعد از اینجانب آن شنفتی
سیل ام ببین و هشدار کز مصدرش نیفتی
رنگین کمان که سر زد لعل نهان شکفتی
هر پرده ای که افتاد سیمین ترش بسفتی
سروده سعیدحریری اصل.شهریور1402ش
#نم-نم
کلاف بین دست تو که مهربان و دلکش اند
(مرادنازی ونحوه گرفتن اشیاء توسط کودک است)
مرا چنین به خانه مان دوباره از نو می کشند
قلاف و در نیام شب نگاه ات ای دلیل عشق
(نحوه تماشای معصومانه خردسال وزلال بودن سیاهی چشم او)
چقدر بی بهانه خشم را کنار حجله می کشند
پسر لهیب مهر را فقط به قرعه می چشند
(محبت غیر والدین به اولاد نسبی است)
ولی پدر به جاودان ازآن همیشگی خوش اند
چنان گلی و پشت و رو نداری از قضا همی
بدان به حتم کار و زار عدوی با سیاوش اند
(روند زندگی قطعا به بچه های عزیرکرده سخت می گیرد)
سروده سعیدحریری اصل.بهار1402
تقدیم به روح بلند افتخارآفاق شادروان
محمدرضا شجریان(رحمت الله علیه)
دل به نگاه آرزو داده و زیر و رو شدم
هم به ره قدر کنون طالب پیش او شدم
ساده نگرکه این نظربرده دوان دگر هزر
کشته وضع سابق و آب دوباره جو شدم
لب به دهان نهاد و من حافظ گفتگو شدم
اشوه که راند قمزه اش فاقدآبرو شدم
رفت رمق زدستم و داده ام اش دل اسیر
بندی خود نکن رها بسته تار مو شدم
(سروده سعیدحریری اصل)
تقدیم به هرآن والدینی که چون من اولاد از دست داده...
لیلای شهرخاموش...چشمان گشته مدهوش
رفتی و باز خواندی....یادم تو را فراموش
بی هر نوا و چاوش...صوت تو مانده برگوش
زنگی چنین ز عشق است...بر روزنم چو درپوش
پا را مکش غزل جوش...خم خانه ات همه نوش
هرشب مرا چنان دوش...بندی و جنس پاپوش
امام حسین(ع):اگردین ندارید لااقل دردنیا آزاد مرد باشید.
(یک سوسیالیست ولو مجرد ازدین بلاشک بر پیرو مکتب
ضاله ای مثل بهائیت شرافت داردچه حرکت فکری خویش
را بر مبنای خود آگاهی قرارداده...)
تقدیم به هوشنگ ابتهاج فقید:
حواسم را نشاندم تا تو آیی...سر اعماق واژه پا گذاری
پلشتی هر آنچه کشته گلچین...از این مزرع پاییزی درآری
شهیدی که به خون غلطیده باری...تنش سبزو به سرو نو سرایی
تخلص را اگر در سلک فیض است...به سان سایه ای با خود کشانی
می ناب ات بر بدمستان نمایی...کشی شان ازقضا سمت رهایی
چنین مخموری بی حد و تمثیل...همی باید که چون در درفشانی
سروده طلبه سعیدحریری اصل.امرداد1401ش