دست خودم نیست که شاعر شدم
گفتن این زمره ز قادر شدم
مات در اندیشه و الکن به طرح
خوانم اش انشاء و چه فاخر شدم
ماه زد و من به رخش سر شدم
غمزه که کرد موتکف وی شدم
میل کشاندم به زنخدان یار
پای چنان گل بنی از گل شدم
پاس بدارم که چنین دل شدم
باد صبا خورد و ز دی طی شدم
سروده سعید حریری اصل
#عشق
محبوب شور انگیز من الحق که تو در دانه ای
اندر میان دلبران تمثیل صاحب خانه ای
وقتی که درد و هر چه غم در من تلاطم می کند
آن باد خوش بر جانب ساحل و بس مستانه ای
زورق اگر بشکسته ام در یم شدن را مانع ای
هر لاخ موی مانده را تو ناظم و چون شانه ای
از بخت بد ذیل و کوتل با هم تبختر می کنند
فائز در این هنگامه ها باشی و تو فرزانه ای
پر کنده و بی بال اگر خیزم به فوق لانه ای
سیمرغ کوه گافی و عنقا به هر هنگامه ای
سروده طلبه سعید حریری اصل.26ذی القعده1445ق
دراوج این تنهایی ها پیش ام ولی پیدا نشو
خیلی بگرد و عاقبت توی نگاهم جا نشو
هر جا که رفتی خط بکش دور کنارم بودن رو
از آن سو و دورم دیگه پیغام نده بر پا نشو
برو همش تا عمر داری بر من یکی شیدا نشو
این قصه غم باد و درد تا بیخ و روز آخرش
آه از نفس افتاده رو زنجیر دست و پا نشو
دادم دیگه اصلا نزن تمثیل بر بلوا نشو
آوار این وضع یقین روی تمام لحظه هام
فقط برو و هم بدون تو مرگ من حلوا نشو
سروده سعید حریری اصل.چهارده خرداد1403ش
کام لب به دود سیگار پکی رو که جا می زاره
دل خون داغ تر از اون تو رو یاد من می زاره
بعد هر شبی که انگار قراره ببینم ات باز
ولی روز فردا حتما پا روی میل ام می زاره
تو کجایی نمی دونم همین سر به سر می زاره
می کشه تن خراب و یا یک گوشه ای می زاره
تا کی از قضا به عشقت بسوزم با بی نشونی
یه خبر بده عزیزم خوش باشم محل می زاره
سروده سعید حریری اصل.آذر1402ش
#شهر-تهران
مستم از طوفان آن آشفته لب...گر گرفتم پر زدم تا سقف تب
تو دمیدی و من از فوتی چنان...صور اسرافیل خواندم با طرب
مه جبین تنها چراغ نیمه شب...سو سوی امید ده با لطف رب
سروده سعید حریری اصل.آبان1402ش
#قاصدک
باران چقدر ساده ره بر غم اش گرفتی
گفتی به هوش مسکین گر طالب شگفتی
با آنکه رفته را در خویش و تن اش نهفتی
مانده به چند داری؟ ور نه تو خود خرفتی
وقتی که صوت رعد از اینجانب آن شنفتی
سیل ام ببین و هشدار کز مصدرش نیفتی
رنگین کمان که سر زد لعل نهان شکفتی
هر پرده ای که افتاد سیمین ترش بسفتی
سروده سعیدحریری اصل.شهریور1402ش
#نم-نم
کو محبت بیند از یک عنتری...ضایع گردد در خط هر دفتری
این چنین حالی ز دست و هم قضا...می برد منظور را بر اخگری
ای فلان عاقل شو اندرمشعری..کو به حج اش می روی آخربلی
از صفا محرم نباید رد کند...قدر کندن یک خس از آن منظری
ترک مروه رو به سوی دیگری..این بود فیض و فصوص افضلی
سروده طلبه سعیدحریری اصل.شهریور1402
#عشق-آدم
دو واژه جبربرهه و عشق ملموس در قاموس تازیان(اعراب) که از زیرمجموعه
تیره سامی چون بنی اسرائیل و...اند وجود نداشته است.
اما جبر زمان راشجره ملعونه بنی امیه جعل کرده جهد در دخول اش به ادبیات
نمود چه برآزنده خلق شیطانی ایشان و موازی موضع النصربه رعب که باز صادره
ازناحیه هم آنها است می باشد.
درمقابل فاجعه عاشورای61هجری و تلاش علویان برجسته چون زینب کبری(س)
مختارثقفی نیزمراجع عظیم الشان شیعی درپاس داشت مفهوم بلند شعائرحسینی
دخول عملی واژه عشق عیان به لسان عرب را ممکن کرد
#حیدر-صفدر
کلاف بین دست تو که مهربان و دلکش اند
(مرادنازی ونحوه گرفتن اشیاء توسط کودک است)
مرا چنین به خانه مان دوباره از نو می کشند
قلاف و در نیام شب نگاه ات ای دلیل عشق
(نحوه تماشای معصومانه خردسال وزلال بودن سیاهی چشم او)
چقدر بی بهانه خشم را کنار حجله می کشند
پسر لهیب مهر را فقط به قرعه می چشند
(محبت غیر والدین به اولاد نسبی است)
ولی پدر به جاودان ازآن همیشگی خوش اند
چنان گلی و پشت و رو نداری از قضا همی
بدان به حتم کار و زار عدوی با سیاوش اند
(روند زندگی قطعا به بچه های عزیرکرده سخت می گیرد)
سروده سعیدحریری اصل.بهار1402