تاریخ گواه ابتلای زنده یاد دکتر محمد مصدق به بیماری سرطان در اواخر
عمر شریف اش هست عین قصه دکتر صادق زیبا کلام به هم اکنون ما
که خویشتن را در چهار چوب فکری آن ابرمرد معاصر بیشتر شناسانده.
منتها مصدق کبیر هرگز حدود و مصلحت اندیشی خاص خود در مقابل
پهلوی جماعت را کلا کنار نگذاشت حتی موقع فرار محمد رضا شاه از
ایران به نهضت ملی .در نتیجه وقتی هم دادگاهی شد جای محبس
گوشه احمد آبادمستوفی تبعید گشت نه اینکه مانند آقای زیبا کلام
به اوین در افتد که هیچ بلکه در دل آن با سرطان هم دست به گریبان
باشد.مصدق تالیفاتی در جنبه حجم کم دارد اما آثار او مثل وصیت -
در حقوق اسلامی بسیار هم پر مغز هست عکس صادق خان که این
اواخر حتی اثری چون ما چگونه ما شدیم اش بیشتر شبیه به یک
پادکست رادیویی و البته پر حاشیه ایضا دارای زائده غیر ضرور از بعد
ادبی هم فنی بود که وجه نکوی آن را تحت تاثیر قرار می داد...
دکتر مصدق انر دادگاه نظامی از هر حربه ممکن جهت ابراز مظلومیت
خود مدد می گرفت ولو ناخوش احوالی جسمی اما زیبا کلام در برهه
قرار گرفتن مقابل قاضی صلواتی حتی یکی از این حرکات تیز هوشانه
با زبان بدن را نشان نداده وبعد خروج از آن محکمه حالا تازه دم از
اهمیت عدلیه ونقش زنده یاد علی اکبر خان داور درتشکیل ان به
ایران زمین زد...
#مرد-تنهای-شب
در این خاورمیانه مهد تمدن های دیرین نهضت بازگشت به خویشتن
هماره ودر چهره عیاران قرون ممتد ومتعدد تکرار گردیده است.
این رجوع به سابق گاه وجه صرف دینی دارد وباری پاره ای اوقات
با شالوده نژاد پرستی است مثلا داعش مرتد. اما در مواقع دیگر
کلی نگری در پیش گرفته جمع بیشتری را ذیل چتر خود می برد
عین جنبش ناسیونالیسم عربی جمال عبد ناصر یا ایرانی مصدق-
کبیر(ره).دقیقا ودر همین حین استعمار شروع به تحریک مشتی
مذهبی ایدئولوژی باور از فدائیان اسلام دیروز تا حمس امروز
زند تابلای جان آنها شوند ودر مرحله دوم بعد تضعیفی چنین
سیاست استحاله رهبری را پیش کشد!؟
یک رهبر ملی اولویت اش در روابط خارجی رفاه خلق خود است
پس عملا وخیلی نادر با حکومتی خاص سرشاخ می شود.مثلا
کنش متین زنده یاد ابو عمار یاسر عرفات راموقع گروگان
گرفتن کارمندان سفارت امریکا در تهران وپیشنهاد تبدیل
آنها به اهرم فشار آزاد سازی فلسطین به آیت الله خمینی
را با عمل از سر حماقت ابومازن محمود عباس در دهن کجی
به جمهوری اسلامی ایران نگاه کنید.
آیا او نمی توانست بجای این بچه بازی ها عین عرفات از آقای
خامنه ای تقاضای ابزار مقابله با اسرائیل کند از دیپلماتیک
تا نظامی .ولی نه خود چنین جرعتی دارد ونه نسیب حماس شدن
آن پشتی بانی را حسب منافع عموم ملتش می تواند که هضم نماید.
عین شاپور بختیار که هرگز یارای مقابله با موج انقلاب اسلامی
57ش رانداشت اما حماقت اش عملا وی را به استخوان لای
آن زخم بدل کرده بود.
استعمار فرزندان صالح و رهبران ملی شریف از سنجانی تا بازرگان
دیروز هم مروان برغوثی حال را به بند کشیده محدود و مهجور
می کند تا اسباب خوش رقصی این بدل ها در چشم عوام ناس
فراهیم آیدو آنچه درنتیجه عقب می افتد آبادی ایران و آزادی
فلسطین است
#حیدر-عمو اوغلی
خاندان پهلوی عکس تمامی سلسه های 2500ساله شاهنشاهی ایران زمین
پست سازمانی بعنوان خوابگرار نداشتند.
این خلع و تبدیل شدن به وصله ناجور با گذشته جدا از غرب زدگی نیز
ایدئولوژی من در آوردی آنها مبتنی بر تفسیر خاص از ملی گرایی و
ناسیونالیسم ایرانی توسط فرح پهلوی که فرد زیرکی هست تشیخص داده
شد و با تشکیل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز پرو بال دادن
به امثال دکتر احسان نراقی و پرفسور سید حسین نصر در صدد جبران اش
برآمد.
یک نمونه از این گزیده شدن به ناحیه عدم وجود افرادنخبه سنت ملی-
مذهبی شناس را شرح می دهم تا اصطلاحا گوشی دست مخاطب بیاید.
زمانی که محمد رضا از دست حکومت ملی دکتر محمد مصدق(ره) فراری و
به خارج مملکت رفت ایام تابستان و غیرماه صفر قمری بود.
لذا مطابق علم ضمنی صور فلکی امکان بازگشت اش بواسطه کودتای چکمه
وسرلشگر فضل الله زاهدی می رفت.
در عین اینکه روابط مصدق کبیر و ایالات متحده امریکا برعکس تبلیغات مثل
فدائیان اسلام چپگرایان و...به موقف مذکورخوب نبود.
اما خروج دی ماه سال57ش شاه در غین ماه صفر و نزدیکی آن با اسفند
اشتباه بسیار خطرناک و نماد عدم شناخت روایت صفوی مذهب حقه جعفری
توسط وی هست. درعین داعیه ارادت به اهل بیت(علیهم السلام)و حتی شفا
گرفتن از ایشان(رجوع شود به خاطرات واپسین پادشاه ایران)
همراهی و مچ شدن ماه صفرقمری روی اسفند شمسی یعنی عادی پیش رفتن
وقایع وجور نشدن ضمینه بازگشت مجدد شاه و پیروزی انقلاب نو پا.
(در اسفند زمان سریع گذر می کند به صفر کند و درایام کوتاه شدن
فاصله فی مابین انها یاتقارن عادی رود)
مرحوم آیت الله خمینی و همراهان در عین داشتن دلگرمی دولت دموکرات
کارتر از امریکا به شهادت و اقرار مثل زنده یاد دکتر ابراهیم یزدی و حداقل
نداشتن مانع در عین علم به این حالت وضعی آن ایام با هواپیمایی ایرفرانس
فرانسه راهی کشور شد و به موفقیت هم رسید.
ایضا دقت داشته باشید از نخسین مجموعه های تلوزیونی که رهبر کبیر -
جمهوری اسلامی ایران چراغ سبز به نمایش آن در سیمای ملی تحت امرش داد
قصه سلطان و شبان با اشاره پر رنگ واضح به نقش خوابگزار اعظم با بازی
زنده یاد محمد علی کشاورز بود
#سید-مرتضی-پسندیده
جای پدرم بود اما در رفاقت هیچ چیز بهر حقیر کم نگذاشت.
زنده یاد اکبر خرازی پیشکار مصدق کبیر (ره) را می گویم.
ماجرای آشنایی بنده با ایشان به تابستان سال1384ش و
در سنگکی اندر خیابان مطهری تهران اتفاق افتاد.
دستمال سفره ای در کیف داشتم و دنبال جایی برای پهن و خنک
کردن نان در آن شلوغی پیاده رو و ترافیک خیابان می گشتم.
اصلا برکت مذکور را به زحمت از خبازی بیرون کشیده بودم
که کیپ تاکیپ آدم نشسته بود.اما او که مرا در آن حال دید
اجازه داد سنگک را روی کاپت تاکسی نارنجی رنگ پیکانش
گذارم.خدا بیامرز به شوخی می گفت:تو مرا یاد مردان
قدیم می اندازی و پار چه ای چنین در بساط همراه خود داری.
از جملاتی هم که چند بار بر دهان آن نازنین مرد به فواصل
یکی دو ماهه شنیدم ولی در لحظه و تا سالها بعد فوتش به
عمق مسئله پی نبردم این بود که:آقای داریوش فروهر از
قبل انقلاب تا بعدش روضه حضرت زهراء(س) می رفت
غالبا ناشناس اینجا و آنجا.
بله کسانی که آن عزیز را روی چهار پایه نشانده سلاخی
کردند بنا بر شنیده ها یا زهراء می گفتند ! و عناصر خود سر
و سلیقه گرا بل فراقانونی حساب می شدند که به تحریک
و چراغ سبز یک آخوند عوضی وی را منکر عصمت مادر
سادات(س) پنداشته به همراه بانو کشتند.هر چند عاقلی از
همین نظام جمهوری اسلامی ایران به نام حجت الاسلام و
المسلمین سید محمد خاتمی (دامت برکاته)مچ شان گرفت.
القصه:دزد ناشی به کاهدان می زند...
روح هرسه شان مشد اکبر داریوش و پروانه شاد
#عدو الله-بدبخت
مرحوم ابوی نقل می نمود:قبل کودتای 28 مرداد ضد شادروان دکتر محمد -
مصدق در خدمت سربازی بوده آن هم به پادگان قدیمی و مشهور ارتش
ایران در شهرستان مرند.
آن زمان یعنی مصادف با نخست وزیری مصدق کبیر در دشت و باغات
اطراف تعداد بسیار زیادی سهره(این پرنده انواع مختلف دارد و مراد سهره
معمولی هست که عکس آن فوق این متن قابل مشاهده می باشد)بصورت
دسته جمعی در حال پرواز بودند اما به محض خلع از نخست وزیری مصدق
آن هم در اواسط تابستان این پرندگان نایاب شدند و دیگر به چشم مردم
نمی آمدند.
در همان جریان گروهبان ارتشی با نام بلیله که فردی مصدقی بود راضی به
بردن نام شاه در مراسم پرچم نشد و نهایتا کلاه خود رابه زمین انداخت و زیر
پاهایش لگد کرد درحالی که داد می زد:وای به حال مملکتی که صبح به
نام یکی و شب دیگری باشد...نظامیان شاه دوست هم فورا او را باسلاح
کمری هدف قرار داده و به شهادت رساندند.
من چند شب بعد مامور به خدمت در مرز تمرچین نزدیک کردستان
عراق شدم و بعد اتمام دوره سربازی روزی با بهانه بیابان گردی به
سمت محل دفن بلیله که خارج قبرستان و به حاشیه پادگان در دل
باغی خاک شده بود رفتم و تنها به واسطه سنگ بزرگ و خاصی که
سربازان مامور به دفن وی زیرکانه و مخفی کنار قبرش نهاده و بعدا
خبردارم کردند یقین نمودم آنجا مزار شهید گروهبان بلیله است.
این ماجرا را در اوایل زمستان 1357ش برای مرحوم آیت الله سید-
محمد علی انگجی نقل کردم البته منظور اصلی من طرح سرگذشت
و شهادت آن سرباز وطن بود اما قصه سهره را نیز بصورت ضمنی گفتم.
ایشان فرمود:سهره حیوان خاصی هست. نگهداری اش در خانه
نشاط آور نیز از بهر باطل السحر و...مفید است. ضمن اینکه این
موجود ناز زمانی که انسان های نیک و مسلمان قلبی و واقعی
جایی حاکم و متصدی امور گردند زیاد دیده می شود.
از جمله استاد و رفیق ما آقای مصدق
#ولات-عدل
انالله و انا علیه راجعون
در نهایت تاسف از خبر درگذشت روانشاد استاد دکتر داود هرمیداس باوند
اطلاع یافتم.
حقیر در دهه 80 از قرن 1300ش توفیق دیدار چند باره آن نازنین مرد را
به حاشیه مراسم های مدنی داشتم که غالب دانشجویان علوم سیاسی و
اجتماعی دوره مذکور محصل دانشگاه ملی و آزادتهران که افتخار کمترین بودن
ایشان را دارم حضور داشتند.
دفتر مرکزی دانشگاه آزاد بالاتر از سید خندان و حسینیه ارشاد آن سوتر
خود نمایی می کرد و یک پنجشنبه ظهر تابستانی که دکتر باوند مقابل کیسوک
روزنامه فروشی از اتومبیل پیاده شده بود مجال عرض ادب و پرسشی درباره
همشهری ام زنده یاد آیت الله سید محمد علی انگجی را که نیک می شناخت اش
دستم داد.خداوند آن دو آقای محترم را با مولانا علی (ع)محشور و صدقه
سر انسانیت و اسلامیت مشهود ایشان نظر عنایت حضرتش را از ما برنگرداند.
#مصدق-کبیر
تقدیم به ایران جان.سروده سعیدحریری اصل:
ذیل همین سرسر ا راجب ملک منی
پیش دو چشمم یقین نور ضیاء و تنی
کرد و بلوچ هم عرب گیلک بل ارمنی
کمپ گل فارسی عارف بر هر فنی
آذری یا اهل طوس لر به صفا متقنی
زور خوش عزیزاهل حق خیل چنین گلشنی
نازک مازن سرشت سیب گلاب سروری
باقی ملک ری و بند قم آن مدفنی
کاشی فیروزه فام اصل صفا حتمنی
در بر بحرخلیج ساکن خوش منظری
گوش به گوش جهان با همه گردمپری
هموطن ازحتم من تو به یقین بهتری