ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
جای پدرم بود اما در رفاقت هیچ چیز بهر حقیر کم نگذاشت.
زنده یاد اکبر خرازی پیشکار مصدق کبیر (ره) را می گویم.
ماجرای آشنایی بنده با ایشان به تابستان سال1384ش و
در سنگکی اندر خیابان مطهری تهران اتفاق افتاد.
دستمال سفره ای در کیف داشتم و دنبال جایی برای پهن و خنک
کردن نان در آن شلوغی پیاده رو و ترافیک خیابان می گشتم.
اصلا برکت مذکور را به زحمت از خبازی بیرون کشیده بودم
که کیپ تاکیپ آدم نشسته بود.اما او که مرا در آن حال دید
اجازه داد سنگک را روی کاپت تاکسی نارنجی رنگ پیکانش
گذارم.خدا بیامرز به شوخی می گفت:تو مرا یاد مردان
قدیم می اندازی و پار چه ای چنین در بساط همراه خود داری.
از جملاتی هم که چند بار بر دهان آن نازنین مرد به فواصل
یکی دو ماهه شنیدم ولی در لحظه و تا سالها بعد فوتش به
عمق مسئله پی نبردم این بود که:آقای داریوش فروهر از
قبل انقلاب تا بعدش روضه حضرت زهراء(س) می رفت
غالبا ناشناس اینجا و آنجا.
بله کسانی که آن عزیز را روی چهار پایه نشانده سلاخی
کردند بنا بر شنیده ها یا زهراء می گفتند ! و عناصر خود سر
و سلیقه گرا بل فراقانونی حساب می شدند که به تحریک
و چراغ سبز یک آخوند عوضی وی را منکر عصمت مادر
سادات(س) پنداشته به همراه بانو کشتند.هر چند عاقلی از
همین نظام جمهوری اسلامی ایران به نام حجت الاسلام و
المسلمین سید محمد خاتمی (دامت برکاته)مچ شان گرفت.
القصه:دزد ناشی به کاهدان می زند...
روح هرسه شان مشد اکبر داریوش و پروانه شاد
#عدو الله-بدبخت