ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بالا بگیر زین سان راس صنوبر اش را ...تا شایدم نبیند این دخت کهتراش را
سیلی اگر چه بی حد با ضرب تازیانه..من مانده ام و باری مشتان بدتر اش را
خار مقیم صحرا با زهر ملزم اش را1...بر دست بسته ام کو رد مقدرش را
بابا فتام از غم بر ذیل گام ناقه...شب بود و کی توان گفت احوال مظطرش را
خلوی به من نظر داشت با فکر منکرش را...شمر از غفا بترساند بر قصد چنبرش را
آخر خرابه رفتن در عین سوز بی حد...از شام باز خوان تو تکرار ممتداش را2.
سروده طلبه سعید حریری اصل.5صفرالاحزان1446
1.خار مغیلان
2.کلام زین العابدین(ع)درباره شام
#الشام-الشام
زائر کجای قصه پای تو جا گرفته...کین خاک بین راهی عطر خدا گرفته
در شور و شین آخر تا نینوا گرفته...رفته کنار مقتل حائر بنا گرفته
گفتند زهره مامی اهل ولاء گرفته...چون صیحه می زند او اوج سماء گرفته
لولیده سوی منظور معنی غنا گرفته...روضه چقدر زیبا است عرش خدا گرفته
مطلوب و نزر ما هم باری لواء گرفته...هر چند قاعل هستیم قالو بلا گرفته
هر کودکی ز بابا آری لقاء گرفته...لیکن رقیه خاتون جام طلا گرفته
قاسم به لطف نامه میدان نما گرفته...عباس آن علمدار از شط صفا گرفته
زینب به نطق اش اما جان دغا گرفته...با لحن حیدری او گوش قضا گرفته
ای داد آن محاسن دیدم حنا گرفته...با لخته های خونی کز ماجرا گرفته
گریه مرا بسازش بی تو هوا گرفته...باران به لطف ایشان قطره شفا گرفته
سروده شیخ سعید حریری اصل.صفرالاحزان 1443ق
#سید-الاحرار
نشسته کنج خرابه اسیر دزدان است
همان که در برنسوان صغیر ایشان است
کشیده دست تحیر به روی خود ای داد
که جای لطمه سیلی هنوز سوزان است
سه ساله خود نوه دخت امکان است
کنون به بیت حزان مثل مام گریان است
گرفته شد حق وی گوش تا به گوش آری
چو باغ فدک که در خزان دوران است
فواد سمع و بصرهان ندار سامان است
نفس که می کشد از درد لزران است
به بعد نبی فاطم از قضا پژمرد
رقیه هم بدون پدر ابر باران است
شبی که تیرگی اش سخت عریان است
ز ناقه فتادن به لفظ آسان است
رسیده از سرطشت کوس رسوایی
که خیضران ستم بر لبان قرآن است
به دامن اش بنشین تا برش جان است
الا تویی که سرت اسم سبحان است
(سروده طلبه سعیدحریری اصل.صفر1444ق