ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نشسته کنج خرابه اسیر دزدان است
همان که در برنسوان صغیر ایشان است
کشیده دست تحیر به روی خود ای داد
که جای لطمه سیلی هنوز سوزان است
سه ساله خود نوه دخت امکان است
کنون به بیت حزان مثل مام گریان است
گرفته شد حق وی گوش تا به گوش آری
چو باغ فدک که در خزان دوران است
فواد سمع و بصرهان ندار سامان است
نفس که می کشد از درد لزران است
به بعد نبی فاطم از قضا پژمرد
رقیه هم بدون پدر ابر باران است
شبی که تیرگی اش سخت عریان است
ز ناقه فتادن به لفظ آسان است
رسیده از سرطشت کوس رسوایی
که خیضران ستم بر لبان قرآن است
به دامن اش بنشین تا برش جان است
الا تویی که سرت اسم سبحان است
(سروده طلبه سعیدحریری اصل.صفر1444ق