ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در خانه یک سریال دهه شصتی است که حسب نبودن اینترنت و...
یعنی شبکه های اختیاری تر نمایش به آن دوره مخاطب زیادی داشت.
منتها کارگردان آن بخاطر بعض تکنیک و دقت نظرها شایسته
ستودن است.مثلا وقتی آقای اکبر عبدی بعنوان همسایه از پس
دیوار سر در باغچه خانه می انداخت یک جورهایی با خورشید تقارن
یافته مجال بازی اصطلاحا رو حوضی داشت یا زنده یاد شهلا ریاحی
نقش بزرگتر و پیر سالی را ارائه می کرد که با زوم و توجه دوربین
روی قفس طوطی ملنگو آویزان او از ایوان عقل و وقاری را یاد آور
می شد که بچه ها حسب سن که نه حتی والدین آنها بخاطر
موقعیت شغلی بسیار پر جنب وجوش تر بی بهره اش می نمودند.
اصلا پدر خانواده که میوه فروش بود و آرامش حاصل از همجواری
روانی سیفی جات را نمایندگی می کرد و...
#انتهای-خیابان-الوند
بهمن1403ش درشبکه نسیم بانو گیتی خامنه
را دعوت کرده بودند و از کارتون ها حال و هوای -
دهه شصت می گفتند
که جناب خان از خجالت بسیاری شان در آمد و
بر علت ترس دکتر بزی پسر شجاع جویا و تا
ناف معلوم آن ببر در اوج گیر بازار دهه شصت
هیچ کم نگذاشت. منتها حقیر هرچه به خاطراتم
رجوع کردم از این قسم جز الفی انکینز آنچنان
به دلم ننشسته است.
درسته پدر پسر شجاع یا خود کاراگاه گجت
خیلی دل گنده و روشنفکر بودند. اما این بچه
طفلی خودش باباش اصلا محیط اطرافشان
نوعی تنهایی خاص را تبلور می داد که بیانگر
ذات و وضعیت بنی بشراست با همه
زرق و برق های آبکی و تاریخ انقضاء دار دنیا.
الفی نه صرفا غربت آمدن از یک عالم ذر گونه
را داشت مثل مسافر کوچو لو نه دل تنگ مادر
ندیده چون هاچ زنبور اصل و...بود
فقط متمایل به تجربه های ناب و با سرمایه
اندوخته حاصل شان می زیست
#دهه-60
گوشه خاطرات ما دهه شصتی ها جای مهمی برای آدم هایی مثل
مرحوم علیرضا توپچیان(مجری و عروسک گردان قورباغه سبز)
ایضا جناب آقای حسین پاکدل مجری شبکه یک هم بانو گیتی
خامنه هست.
یعنی اگر از بنده جویا شوید این سه نفر را در زندگی معلم های
اولیه اخلاق دانم.
خوب این دل بستگی بلاشک حاصل توفیق اجباری محدویت
رسانه آن دوره ایضا نبود اینترنت و...بدست آمد. ولی قطعا
مقتنم و صد البته مفید بود.
متاسفانه اما طبق قاعده کلی ای که آدم ها تغییر می کنند
جناب حسین پاکدل هم بجایی رسیده که حرف سیاسی
بودار که چه عرض کنم گند می زند....
آخه برادری که مدتها است مجری برنامه سرمایه داران
بزرگ بانک های با شبهه رباخوار و...تشریف داشتید!
شما جای دادن نظر من باب مواد لازم جهت تهیه کتلت سیاسی
بهتر نبود دست از آن خامی و زینت محفلی شدن که درست
است دردنیا پول خوبی دارد اما آخرتش بلاشک گرفتاری
است بر می داشتی!؟
ای کاش مثل سوزن زندگی نکنیم!؟
یعنی درگرماگرم دوختن لباس این و آن خود لخت تشریف
نداشته باشم چونکه و بی تعارف عصر غیبت امام عصر(عج)
زمستان است و بس
#ساده-دل
اسفند68بود.بعد سه شب طی کردن به حیاط و راهرو بیمارستان در
حالی که والدینم مشغول تهیه دارو و...برای دایی تصادف کرده ما
بودند.پرستاری دلش به حالم سوخت و مرا بعنوان همبازی پسرش
به خانه خود درمحله امام زاده اسماعیل (ع) تهران برد.
اما به راه و درهوای بارانی که با اتوبوس واحد و هم پیاده طی شد
رساند:شوهر افسرارتش ایشان اسیردست عراقی ها است و تنها
پسر14ساله او ازهردو پا فلج.
از یک هفته زندگی ام با حمید خدا بیامرز اما همان طوطی سبز ملنگو
او تلوزیون سیاه سفید باز کلیپ کودکانه ای که درانتهای همین متن
قرار دارد و اشک طفلک با دیدنش درمی آمد نیز بعضی عصرها
مخصوصا شب عیدی زیارت رفتن مان یادم مانده که چگونه در
فراز و فرود راه کوتاه با چرخ کم باد ویلچرش کلنجارمی رفتم...
اواسط دهه 90 روزی درمترو چشمم به زن مسنی افتاد که از
پشت عینک ته استکانی وبخار گرفته اش حاصل سرمای زمستان
مرا می پاید.همان پرستار مهربان بود گفتم:حمیدکجاست!؟
قطره اشکی گوشه چشم اش جوشید و با لکنت ندا داد:پیش خدا
بعد رفتن تو به سال نرسید تابستان بود.قطعه 19بهشت زهراء
خاکش کردیم (پرنده بهشتی روحت شاد)
#زرگنده