ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شب سردی ازسال1381ش در ورودی اصلی پادگان قدیمی تبریز مشرف به
سه راه ارتش و خیابان آزادی نگهبان بودم.
سرباز همراه من ناراحتی قلبی داشت. او روستا زاده ساده دلی بود که از سر
همین زبان کوتاهی اش با وجود شواهد و مدارک پزشکی به سربازی اعزام
شده دوره آموزش را طی کرده و حالا چند ماهی خدمت کرده بود.
پیکان جوانان آبی جلو پادگان نگاه داشت .حالت اش عجیب بود و باعث شد
ژ3 را از روی دوش بردارم.
آیت الله سید محمد تقی آل هاشم (دامت برکاته)شخصا برای بازرسی آمده
بود.احوال جوانک همراه مرا که دید دستورداد فورا به آسایشگاه رفته فردا
هم دستخط او را به کمیسیون پزشکی ببرد(جهت رسیدگی مجدد و جدی تر)
اسلحه اش اما دست من ماند چون واقعا قدرت کشیدن اش را نداشت.
به آسید تقی گفتم:حقیر کمترین طلبه ام روآ نبود سرباز شوم .اما پسر شما
در عقیدتی سیاسی است و پشت بندش حاج آقای فقیه چون بنده روحانی
وابسته به مرکز مدیریت نیستم کارم را تا اینجا کشانده اند...
(شخصا با سربازی نرفتن روحانیت مخالفم اصلا این قانون به شکل بدی تعریف
گشته وسبب می شود تنها آبروی آخوند جماعت رفته این گروه درچشم جامعه
مفت خور و...جلوه کند.اصلاح حقیقی آن هم تنها با برداشتن اصل نظام وظیفه
اجباری یعنی یادگار رضاخان میرپنج ممکن هست. تا بدین سال اهل علم حال
چه درحوزه و چه دانشگاه بعد طی یک دوره آمادگی دفاعی کوتاه بر کار ضروری
و تخصص خود متمرکز شوند ولاغیر)
فرمود:فردا این بازی مسخره را تمام می کنم.برگه مرخصی را نشان داده
گفتم:حاج آقا بنده دارم می روم پایان دوره و پشت بندش کارت اتمام خدمتم
می آید زحمت نکشید ممنون
آنها بیست و چند سال بعد سر الصاق عکس معمم به شناسنامه حقیر همین
جریانات سلیقه گرایانه را پی گرفتند و باز نهایتا پس از لطف بی حد آقای
مهندس محسن هاشمی رفسنجانی در حقم مجبور به عقب کشی و کرنش
اسنادهویتی ثبت احوال و قبول روحانیت بنده بعنوان طلبه مستقل از مرکز مدیریت-
ایران و وابسته به حوزه نجف الاشرف شدند.این بار وقتی آسید تقی(دامت برکاته)
از ماجرا خبردار شد خدمت اش عرض کردم:به لطف خدا صبر دیروز ش و کس
امروز جهت حقیر فراهم بود شما دعا کن چو فردا شود (قیامت) هزارانی دگر
در وضعیت مشابه اینجانب دست به شکایت از آقازاده نبرند..
حاج آقا خودت گلی اما با یکی که بهار نمی شود
چرا بی بینه و شاهد خطا بر سرم داد می زد!؟
بگذریم دست اش از دنیا کوتاه است و به احترام پدرش بر این رقم بیشتر گپ نمی زنم و
تا اینجا هم عرض شد بلکه قشنگ معلوم باشد جهت ثبت تاریخ البته اگر لیاقت ورود اسم
و شرح حالم به دفترش را یافتم که: با سید محمد علی آل هاشم هیچ صنمی نداشتم
#مهندس-محسن-هاشمی
مدتها بود که افراطیون جناح راست حکومت ایران که در مصادر
امور حوزوی البته مرکز مدیریت و دادگاه ویژه مخصوصا در آذربایجان-
شرقی تک و توک جا خوش کرده اند با اعمال سلیقه عملی و سوق دادن
حقیر به سمت نهادهای امنیتی موازی کار خود به دنبال ندادن حقوق
شهروندی این طلبه نجفی ایرانی اصل در جنبه امور هویتی با تهدیدات
شفاهی به ملاقات های حضوری بودند
منتها در دیدار حقیر به مورخه 4آذر1402ش با شخص حضرت آیت-
الله سید جواد شهرستانی (دامت برکاته) ضمن طرح وضعیت ام با
ایشان قرار براین شد زین پس کوچکترین کنش فرا قانونی آنها و از
این دست در باب بنده ابتداء به سمع و نظر مبارک آن عزیز رسد جهت
پیگیری تا حساب کار دستشان آیدانشاء الله
(جناب آقای رضا ایمانی مدیر کل ثبت احوال استان آذربایجانشرقی:
گیرم پاسخ به نامه شعبه تحت اشراف ات درباب تصدیق صحت روحانیت حقیر از
جانب دفتر حضرت آیت الله سیستانی به قم المقدسه خارج کادر موازین مربوطه
و آن نهاد دولتی (مخشوش) بود. آیا گذاشتن گزینه یک تماس تلفنی ساده با دفتر
آن مرجع عالیقدر جهت استعلام صحت سند به کناری و سر شاخ کردن این طلبه
غیر سیاسی با کارشناس حوزوی اطلاعات شرعا عرفا و البته قانونی روآ بود!؟
به نورچشمی محمد زاده بگویید:هنوز از مادر نزاده آنکه تهدید به قتل ام را
عملی کند چه :توکلی الی شمس الخفی عجل الله فرج الشریف)
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش بر اندازیم
#اللهم-احفظ-ابو-محمد-رضا