ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
درباره مرحوم مامقانی بزرگ نقل می کنند:ایشان مراسم عزاداری
درمنزل اش داشتند وقتی منبری ها ازایشان تعریف می کردند
آقا عبا برسرمی کشیدند!؟
یکی از دوستان از ایشان پرسیدند:زمانی که ما ازشما تعریف
می کنیم چرا عبا برسرتان می کشید!؟
فرمودند:دردوران کودکی خیلی ما فقیربودیم .ماماقان زمستان های
سردی داشت.چند روزصبح که می خواستم برم مدرسه ازمادرم با
گریه یک کلاه خواستم.مادرم مرا برد انباری و گشت یک کلاه خیلی
کهنه و پاره پیدا کرد ازروی خجالت نزدیک مدرسه برمی داشتم.
من این کلاه را دارم وقتی شما ازمن تعریف می کنید من عبا را بر
سرم می کشم و کلاه را ازجیبم درمی آورم و به خود می گویم:این
تویی تعریف اینها را باورنکن رضوان الله علیه
نقل از پیج آقای محمد خنیفر زاده حفظه الله