دل تب کرده چونان ابر که باران دارد
گاه گاهی هوس و میل به یاران دارد
گر چه بی بنیه شده فرصت وصل نظری
کنج سینه به یقین ملجا ایشان دارد
مرقدی دور اگر مانده ز او سنگ رخام
باشد این زائر شان عزم خود آن دارد
مشتی از خاک و یکی چند به ذرات وجود
نزد این نوکر خرد قدر همان جان دارد
نام پاک تو محمد که فدایی ات اویس
قرنی باشد و میل مدنی از قبل خان دارد
(سروده طلبه سعید حریری برای مداح با اخلاص
آل الله(علیهم السلام)شادروان آسید محمد باقر علوی )
اللهم ارزقنا زیارت قبر ابن بنت نبیک المتوسل به شجره
ولیک و هو یدفن به جوار مقام صاحب الامر و لواء من اندک
عجل الله فرج هو الشریف
#برای-فرج
https://www.youtube.com/watch?v=MbeWjmqXHcs
(لینک فوق سخنرانی احمدی اصفهانی در دفاع از قاتل آسید محمد باقرعلوی(ره))
حضرت مستطاب جناب حجت الاسلام و المسلمین احمدی اصفهانی
عدم زیست درلحظه مخصوصا بر مبلغ مذهبی حاصلی ندارد جز اینکه
فعالیت های با نیت انشاء الله خیرش متاسفانه کمانه کرده در خیل
شر بنویسند.
طرف بچه دارای ناراحتی مزمن حاصل از تصادف رانندگی که بدان
از نفس مرگ رسته بود البته با تن غالبا آش و لاش را دکتر دوای
مناسب نکرده مراقبت های لازم را انجام نداده هم طفلکی ناقص
جسمی چنان را سر کار فرستاده با این توجیه ابلهانه که: اگر فعال
باشد خوب می شود. ایضا به هشدارهای این کمترین ناصح حدود
بیست ماه قبل فاجعه مرگ آن جوان ناکام عجلکم الله محل سگ
هم نگذاشته و امروزی که بلاشک مطابق عرف و شرع اتهام قتل
بردوش اش سنگینی می کند با توجیه مبهم چشم خورد و مرد
می خواهد که سر و ته قصه را به نفع خود هم آورد. حال تو چرا بر
چیزی که از آن اطلاع کافی نداری کاسه داغتر از آش شده تاییداش
می کنی!؟
احمدی اصفهانی سن بابای من را داری درست از ساداتی ذهی سعادت
ملایی باعث مسروری اما به حکم همان پدر اعظم و سید اکبر بل عالم
وافر حیدر(ع) است که بر مثل ات شوریده و فقط با تو به این ختم
می کنم انشاء الله الی یوم القیامه :حق با مولانا مهدی(عج)
#شهید-سید-محمد-باقر-علوی
پیغامی بدین وبلاگ فرستاده شده با مزمونی که در فوق مشاهده
می کنید!!
در جواب اما عرض می شود:تلگرام و واتساب به داخل ایران فیلتر
است.لذا شما فکر می کنید بنده باید چقدر کم عقل باشم که بخواهم
با شناسه قابل تشخیص و منتسب به خودم برسکوی مذکور با جنابت
که نمی شناسم وارد گفتگو درباره موضوع عاطفی از جنبه شخصی ام
شوم(آسید محمد باقرعلوی) !؟اینکه می شود سند جرم خود را دو
دستی وبعد امضاء تقدیم نمایم.
ایضا چه گپ زدنی!؟قاتل این بنده خدا استاد تلیت کردن مخ است
ومدتها با این جور برنامه ها ی مشابه به بهانه روشن کردن و ارشاد
من نوعی سعی در سابیدن ذهن ام و خارج کردن ضمنی آن از این یقین
بود که:کار خودبی شرف اش هست.
حرف آخر را اما در دادگاه صالحه اگر روزی به پا شد از دنیا تا آخرت
سند و مدرک می زند که با این دو چشمم دیده و یقین یافته ام.
حالا شما اگر شک داری خواهشا جور هندوستان کشیده طاوس اش را
از طریق اداره ثبت احوال قم المقدسه اسناد پزشکی باری بایگانی
تصادفات تهران درخیابان رودکی و حوالی میدان آزادی مشاهده نما.
دست آخر هم برصرافت و نیت جستن باز مانده هایش در این دنیای
خاکی بدان که: فقط یک جسم نازنین که من فداش در گوشه قبرستان
بقیع جمکران مانده و بس نه چند کس و کاری که خدا از سر تقصیرات-
شان نگذرد انشاء الله
همینطوردوست نارفیقی چون بنده که چند ماه آخر زندگی اش بخاطر
دنگ و فنگ روزگار پرده غفلت بر خاطرم افکنده شد تا سراغی از او
نگیرم که خبر مرگش آمد
یا اینکه چیزی از زندگیش دانسته و می خواهی که به این کمترین
انتقال دهی؟ آن را هم به باد صبا بگو یا آب پاک و روان که می رسد!
دیر یازودش را نمی دانم اما بی هرسوخت و سوز به جدش قسم
اللهم احشر هو مع الحسین علیه السلام
#امام-زاده
از مولای متقیان علی(ع) سفارش است:به درون هرچه از آن بیم و نسبت
به فرد و امرش تشویش داری بپر.
از دی1396ش تا دی 1402ش حسب قولی که به شیخنا الاستادحضرت آیت -
الله سید عادل علوی شکیب(رضوان الله علیه)داده بودم و ایشان در سنه
میانی از آن دار فانی را حسب ابتلاء به کرونا ویروس وداع گفت به حمد الله
هماره برسر پیمان بوده و تا آخرین برگ اوراق هویتی تحصیلی و...حبیبم آسید-
محمد باقرعلوی شکیب (روحش شاد) را زیر و رو کردم.
آن هم در مملکتی که تکان دادن اکثر نظام بروکراتیک اداری اش برای پی جویی
امرزنده ها کار سختی است چه رسد به اموات
حالا اما بعد از رهیافت بینه و سند جرم اعلام نظر کارشناس و...
به اینجا رسیده بودیم که سرکار رفته طرف را قپانی بزند ولی کاشف به عمل آمد:
ای دل غافل یارو به استناد مدرک پایان خدمتش یک تخته کم دارد!؟
والبته بنده نیک می دانم که استاد حتی اجنه است و منتها تقید به قانون رایج
دیگر دستم را بست
با این همه و جالب اینکه مسئولین امر به وی اعتماد کرده شغل شخصی وظیفه تبلیغ
مذهبی عمومی(روحانیت) تشکیل خانواده پیش نمازی و...به او داده اند. لذا
و درنهایت طبیعی است که یک چنان مجنونی بقول آن ضرب المثل معروف سنگ هایی
چنان به چاه اندازد و عاقلان را یارای به در کردنش نباشد و مدتها وقت آنها گرفته
ایضا اعصاب بسوزاند.
منتها بنده که ازطی این مسیر هیچ هم دلگیر نیستم. چه هرچه پیش آمد خوش آمد
و رشته ای برگردنم افکنده دوست می کشد هرجا که دلخواه هم اوست (الحمد الله)
اما خجالت اش بگذار برای کسانی ماند که قبلتر از دوستی چون حقیر حق خویشاوندی
رادر حق آن مرحوم ادعا نکردند الا فقید سعید سید عادل و والده ماجده آسید باقر.
در خاتمه هم به خطاب با او می گویم که زنده تر از بسیارانی است که نامشان به نکویی
نبرند باوجود نبود ظاهری:
رفیقم! درسته که حالا هفت سال است الظاهر نیستی اما همین امر پی گیری
سبب اش یاد و خاطره تو را چنان در روح وجانم ریشه دار و ته نشین کرده که مرگ
هم حتی بدرش نکند.
علت مرگ مطابق گوای فوت :حوادث ترافیکی(داخل شهرتهران)
شرح سانحه بنا برکروکی افسر راهنمایی رانندگی :تصادف با اتومبیل سنگین
متواری از محل سانحه حسب شواهد موجود در صحنه جرم منجر به فوت نامبرده.
نظر پزشکی قانونی :متوفی حسب مصدومیت حاد سابق توان و چالاکی لازم برای
دادن واکنش مناسب به هشدار بوق وسیله سنگین دور کردن خود از مهلکه منجر
به مرگش را نداشته است
نظر وکیل سازمان بهزیستی :با لحاظ تخلف قانونی ولی متوفی در عدم ارائه شواهد
بیمارستانی بعد از تصادف اول منجر به مسدومیت شدید به بهزیستی جهت تشکیل
کمسیون مربوط و صدور کارت معلولیت نوع پنهان ایضا مدارک بیماری روانی خفیف
نامبرده که تحمل کیفر جزایی را برای وی از این باب ناممکن می کند پرونده
حتی در صورت پی گیری بیشتر لابد فرجام مختومه می یابد.
#شهید-سید-محمد-باقر-علوی
فعالیت بعنوان کارگر ساده لوازم صوتی تصویری آن هم بهر کسی که حتی
توان نفس کشیدن معمولی را ندارد یعنی اینکه قرار داد مورد تایید بیمه-
کار هم درمیان نیست.
این مقدمه سبب شد سر از مدیریت آموزش وپرورش ناحیه یک در
آورم. با داشتن شماره شناسنامه اش بدست آوردن سوابق تحصیلی
کار چندان سختی نبود و حاصل اینکه فهمیدم سید محمد باقرعلوی در
سن 22سالگی(تولد مهر76ش در گذشت10آبان96ش)فقط تا ترم اول
دوم دبیرستان درس خوانده!؟
تصادف نخست در اوایل دهه نود چنان سخت بوده که مدتها به مدرسه
نرفته است منتها به استناد مدارک پزشکی از بیماری حاصل با جرح اش
برای ادامه آن به قسم شبانه و متفرقه عودت داده نمی شود.
این مدارک در بایگانی دبیرستان کاردانش شهادت دولت آباد ثبت اند.
بعد انتخاب رشته هم حد فاصل ترم دوم سال تحصیلی 94-95 در
طراحی وب مدرسه عرفان غیر حضوری مشغول تحصیل بوده که مطابق
گواهی مدیر بعلت عدم پرداخت هزینه ناقص می ماند!؟
حالا شما بیننده قضاوت کنید پرداخت خرج مدرسه یک طفلک با
مصدومیت حاد بر عهده کیست؟خودش که نمی تواند. بهزیستی
هم تامین نمی کند چرا که: مستضعف و کارتن خواب نبود.ایضا
نامه بیمارستان بر صحت معلولیت پنهان و عدم قطع عضو ظاهری
را بهر تشکیل کمسیون مربوطه با وجود صدور ولی نامبرده به
سر انجام نرسانده تا کارت معلولیت پنهان صادرشود
و دست آخر پیدا کنید پرتقال فروش را.
#آق-ولد
بعد از ظهر یک روز تابستانی داغ از سال97ش خسته از نبود تاکسی
خط حرم-جمکران پیاده راهی زیارتش شدم.
شنبه بود و نرسیده به میدان بقیه الله(عج)با و جود آنکه لباس های
طلبگی را درکوله پشتی جاداده و دشداشه ای بیشتر به تن نداشتم
غرق عرق شده بودم. اما بادی تند شروع به وزیدن کرد و راه مرا
سمت قبرستان بقیع(امام زاده جمال غریب(ع))کج نمود.
سر قبر آسید محمد باقرکه رسیدم انگار تکه ابری سیاه و کوچک
آن بالا انتظار مرا می کشید.نه گذاشت و نه برداشت چنان بارید
که اصلا به عمرم ندیدم.خدایی داشت لباس تنم را جر می داد و
پوستم را پاره می کرد.هیچ کس یا سقفی هم در اطراف نبود تا
به سمتش دویده کمک بخواهم.فقط داد زدم ای خدا و بلا گذشت.
بعد نیم ساعتی عین بند لباس شدم تاحداقل چکه های
آبش تمام شود که ناگهان یک پژو206در خیابان مقابل و داخل
قبرستان سبز شد.راننده زن میانسال و حقیقت بسیار جذابی
بود.با وضع خاصی پیاده شده و چند صد متر آن سو تر روی
قبر پیر زنی نشست. آن مزار تک را قبلا دیده و بخاطرم
بود خیلی شیک و...فکر کردم دختر متوفی باید باشد.
اما بانوی جوان از همان سر آغاز حمد و سوره ای که معلوم بود
می خواند خیره به بنده شد و در تنگنای خلوتی قبرستان
ساعت 3 بعداز ظهر انگار داشت کم کم به مصیبتی بدتر از
باران که عرض شد بدل می گشت.
زن نه گذاشت و نه برداشت خرامان خرامان و با دید زدن
اطرافش که کسی نباشد خود را به من رساند.
بنده هم کیف گلی ام ر ا تکانه به کمر آویختم تا که الفرار.
اما بعد چندین متردویدن شروع کرد بر قسم دادن که:
منظور بدی ندارد و به صاحب این قب رقسم کارش واجب
است. ایستادم و او با صدای بلند گفت:حاج آقا سیدی که
تو اینجا خاک شده می شناسید؟!من تابستان95ش از
فروشگاهی در تهران داخل پاساژ تلوزیون بزرگی خریدم
راستش چون قاچاق آورده بودند و بدون گارانتی به سراغ
آنها رفتم تا ارزان در آید.
این پسر کارگرشان بود. باربری می کرد! حتی خرید مرا
تا دم همین ماشین آورد و کمک کرد با خواباندن صندلی
جایش کنیم .وقتی پول چایی به او دادم خیلی خوشحال
شد.فکر می کنم مشکل شدید مالی داشت و...
از بهار97که دست بر قضا مادر جانم(به لحجه شمالی
مادربزرگم)را بنا به وصیت خودش آوردیم قم خاک
کردیم.اینجا که چشمم به عکس او افتاد فکرکردم خودش
هست و بعد رفته از میان تصاویرداخل سی دی ام پیدایش
کردم .چون روزی که برای خرید تلوزیون رفتم او انواع
مدلها راجابجا و به من نشان می داد.عکس خودش هم
افتاده ببیند تو گوشیم دارم
تا الان چند بار از افرادی که سر خاکش می آیند پرسیده ام
و گفته اند ما فقط هواداراش هستیم عاشق صداش اما آشنا
و فامیل نه.راستی آشیخ شما می شناسیداش!؟
با شنیدن این حرف ها مغزم سوت کشید و انگار کسی این
سوال را دم گوشم خواند:
مگر باقر بعد تصادف حدودسال90ش پلاتین دربدن نداشت.
کاسه سرش عمل نشده بودو اصلا انحراف شدید بینی نمی گذاشت
درست نفس بکشد پس چرا والدین اش رضایت به این بی تعارف
خرحمبالی داده بودند!؟ آن هم در یک جای قاچاق فروش که لابد بیمه
هم ندارد و فقط پولش خوب است!!!؟؟؟
#نظر-کرده
آن سوی دیوار های بقیع چراغ های مسجد چشمک می زنند!
و دیگر چه فرق دارد منتسب به بانی اسلام محمد امین (ص) باشد
و ناجی واپسین شریعت اش مهدی موعود(عج) اندر مدینه یا قم.
باز اما در جمع اهل قبرستان دو سید محمد باقر آرمیده اند!؟
آن شهیر به شکافنده علوم(ع) نیز زاده حاصل از توسل اش (ره)
السَّلامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ النَّجْوىٰ
#پسر-پنجشنبه
بیست و دو سال یعنی همه محرم و صفرهای عمرش
سیاه به تن داشت.
می گفت:نزر مادرم است و امید اینکه پیش پدرم
امام حسین(ع) رو سفید ام کند
(عکس فوق متن مرحوم سید محمد باقرعلوی در
راهپیمای مشایه 1434ق نزدیک شهر بصره عراق)
#پسر-پنجشنبه
السلام الی اهل لااله الی الله
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
خدایا به تنگ گرفتن درآغوش او حسرتم دادند...و سخت
فشردن سنگ قبرش نیز به بر اندرامکانم نیست.
چه نیک می دانی که درهجوم ابتلاها به غربتش افتاده ام
از دیار آشنا قم.
پس تو را دخیل بسته ام که اجابت کنی تا هرسحرش پیش
ازدر رسیدن اولین از پرتو طلوع تک قطره شبنمی را بررخام
مزار وی که به نیابت از بوسه ام باشد و در اندازیش چرخده
بادی البته ملیح تا طواف کند نقطه ای را که سبب سوختن
مدام سردلم در برگرفته به آه مدام رنگ پس می دهد و
رخساره ام به زردی می دواند. پس هرچه هست را به عین
نیستی کشانده الا تو و آن عشق منشق از روحت که حال
ایامی چند است رو به سلسبیل نهاده و پشت بر این مانده
در اباطیل بهت و دل تنگی ازخود که هر چند حتی شیرین
اما هرگزنه بهین اند.
مگراینکه چاشنی راهی شود و جرعت پا گذاشتن درمسیری
بخشد که ولوبه قیمت گذار ازعدم ظاهری باری شوق دوست
را متفرق از هرچه هرمان یکسره میسور کند.انشاء الله
#پسر-پنجشنبه