ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شادروان دکترسید صادق طباطبایی برای بنده نقل کرد:
من خوب بچه قم هستم هرچند درسال های بعد انقلاب
اکثرا مقیم دوسلف آلمان می باشم.
اما موقع نوجوانی همراه آسید مصطفی خمینی روزی
کنارقبر مادر آیت الله خمینی درنزدیکی وادی السلام
قم آمده بودیم .هوا خیلی گرم و لذا من باب استراحت
به حسینیه ای درهمان حوالی رفتیم.
درسالن اصلی بسته بود و خادم که ما را می شناخت
لطف نمود درگاه فرعی مشرف به انبار را باز کرد تا
موقع ظهر آنجا باشیم نماز ونهار...
ایشان وقت استراحت اصلا دراز نکشید و همین جور
نشسته و با ادب خوابش گرفت من هم کلا نخوابیدم
بعد که سبب را پرسیدم گفتند:مگر علم و کتل های انبار
شده دستگاه حسینی را آنجا ندیدی اینها احترام دارند
#شریف
همیشه روزگار اطرافیان اهل سیاست خصوصا لیدرها و راهبران
قربانی ذهنیت موجود درجامعه پیرامون آن شخص خاص می شوند.
مرحوم آیت الله سیدمصطفی خمینی یکی ازنمونه های بارزو ملموس
چنین وضعی است.
همین چند وقت قبل و درقم مقدسه شاهدبودم که یکی از روحانیون
شاخص سنتی فوتبالیست بودن ایشان را به باد انتقادگرفته بود...
درحالی که اخوی کوچکش احمد این بازی را انجام می داد نه وی.
یا آقای مجتبی واحدی مرگ او را حاصل شراب خواری اش می داند
با وجود اینکه از طریق دایی مرحومم مدد علی که دوست آن سید
بود نیز زنده یاد دکترسیدصادق طباطبایی که حقیر سال 85ش
درقم با ایشان ملاقات داشتم نیک مطلع هستم که: آقا مصطفی
مرد عابد و زاهدی بودند و این وصله ها به نامبرده نمی چسبد.
ایشان همزمان از محضر پدرش و آیت الله سید کاظم شریعتمداری
درحوزه علمیه قم بهره می برد. هرچند چهارچوب فکر و سلایق
شخصی اش جدا ازاین دو نگاه ایدئولوژیک و سنتی به مذهب
یعنی سمت روایت پدرهمسرش معصومه خانم جناب شیخ -
عبدالکریم حائری یزدی نیز حاج سید محمودطالقانی(رضوان الله -
علیهما) تمایل داشت.
حتی یکی از انقلابیون57ش که مدتی به زندان حکومت آیت الله-
خمینی هم افتادبعد آزادی جهت دایی بنده نقل کرده بود:روزی به
آقای صادق قطب زاده برخوردم مدتی قبل ازاعدام اش ایشان برای
اینجانب درد دل کرد :قبل انقلاب ازسید مصطفی خمینی بدم می آمد
چون نمی گذاشت به پدرش و یاران نزدیک شوم اما بعدمرگ مشکوک
او درنجف احمدبرادرش سبب اصلی پیشرفت من تا آنجا شد که لقب
پسرپیغمبر(خمینی) گیرم آمد و بدان مشهور گشتم
منتها الان که خیانت های درحق خود را می بینم تازه فهمیده ام آقا مصطفی
آدم شریفی بود و عملا داشت جلو روند جوان مرگ شدن و نابودی عمرم
را با این دست فعالیت سیاسی که فرصت نبودنش برایم فراهم کرد
می گرفت ولی بی خبراز کلیت ماجرا درباره او خیال بد می کردم.
بله من بارها هوای نفس احمد را تحریک و ازآن به نفع منظور خودم
استفاده کردم اما مصطفی دراین دام ها نمی افتاد...
یکی از همراهان نجف و روزهای آخرزندگیش برایم تعریف کرد :بلبل
خرمای درقفس خودم را که به حجره دوستم در بازار امانت بود پس
گرفته چون وقت رسیدگی نداشتم جلو چشم او آزادکردم .بادیدن
این صحنه خیلی خوشحال شد و به وجدآمد پس گفت:خدایا مرا هم
رهایی بخش وبا جدم امام علی بن ابیطالب(ع) همجوارنما
#معصومه-حائری-یزدی