ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حقیر حدود8 ساعت از عمرم را منفرد و مداوم درکنارزنده یاد دکترسید صادق-
طباطبایی بودم.
ایشان از آلمان آمده بود تهران نزدیک سحر درفرودگاه بوده و آنچنانکه خودش
می گفت: تارسیدم دلم تنگ مرحوم مهندس بازرگان شد پس به راننده گفتم
سمت قم برود نه تهران
گرگ و میش هوا جلو حرم خانم معصومه(س) بودند
بنده آن شب را درخانه مسافرقدیمی مشرف به قبرستان بیات بودم که ناگهان
دکتر را تک و تنها در ایوان مقبره شادروان بازرگان دیدم.
باورکردنی نبود رویایی که مدتها دنبال پیوستن اش به واقعیت یعنی ملاقات
وی بودم جلوچشمانم و چندصدمتر آن طرف ترقدم می زد
(راستش قبلترها تا مقبره خود آیت الله خمینی جهت هماهنگی ملاقات با ایشان
رفته بودم .اصلا کاربه جایی رسید که یکی ازنیروهای تند رو حراست آنجا
وقتی از نیتم که چنین بود و درراستای آن سراغ آقای سیدحسن خمینی را
من باب مشکل گشایی می گرفتم اطلاع یافت به وی فحش داد...)
وقتی به ایشان ملحق شدم و درباره مرحوم آیت الله عیوضی گفتم بازشناخت
چون رفیق صمیمی پدرشان شادروان سیدسلطانی و برادران صدر موسی
و رضا (رضوان الله علیهم )بود. حتی خود صادق خان موقع نوجوانی به منزل ما
می آمد و همین مسئله سبب شد تادم ظهرو جدا شدن درحرم با هم باشیم.
ابتدا رفتیم سمت وادی السلام بعد بازگشت تا صفائیه و گذرخان منتها کلا پیاده.
به خاکفرج فی ما بین دارالسلام و وادی السلام یک خیابان فرعی است اکثرا
صنف تعمیرکاران ماشین از جمله شان هم بقالی بود که حالا فوت شده اند
دکترمی خواست از آنجا بستنی بگیرد ولی من مانع شدم و گفتم:سید این
بابا بچه اش را سال67ش اعدام کردند تو بروی طرفش ممکن است بد شود
چون خودم قبلا دردکان او بودم که به احمدخمینی فحش می داد...
ایشان اعتنا نکرد رفت آن مردهم خدایی درنهایت ادب برخورد کرد. ولی
آخرکار تاب نیاورد و گفت:تو شخصا آدم شریفی هستی اما ازدست پسر
کوچک خمینی روزقیامت به جدت پیغمبر(ص)شکایت خواهم کرد حق دختر
بچه 18ساله من این نبود که اول صیغه اش کنند و بعدبردارش...
صادق انقلاب سرش را پایین انداخت و گفت:قبر هرکسی منفرد است
موقع جدا شدن در حرم هم به بنده فرمودند:داروسازی رشته تحصیلی-
ام هست یعنی که می توانم از همین مسکن های داروخانه موادمخدرناب
در بیاورم وقرص روان گردان بسازم .حالا اصلا باعقل جور درمی آید که
اینجانب قاچاقچی موادباشم آن هم ازایران به آلمان؟ اندر هواپیمای مسافری
وداخل چمدان شخصی!کارشناس دولت آلمان در آن ماجرا به من گفت:
بابا توکه آدم رده بالای حکومتی جای این طلا و...می آوردی نکند همه اینها
را واسه مصرف شخصی کش رفتی مگرتو چقدر می کشی یا ساقی نداری؟
سیاست همین است آن دخترک را یک جورکشتند مرا هم مدل دیگر
اعتباربه باد دادند. روی ما چند نفرخیلی حساس بودند:مهندس بازرگان
دکتر ابراهیم یزدی قطب زاده و مخلص چون با جریان چپ فاصله داشتیم...
روحش شاد
#امیر-بی-گزند
هدف دو آدم نیز بیشتر درایجاد گفتگو ودیالوگ
یا رسیدن به معرفت مشترک است ایضا منفعت.
البته درمورد دوم شاید یکی دیگری را اسکول
فرض کرده دنبال استفاده ابزاری از وجود او
با نیت تسلت بر کل آن ثروتی باشد که جسته.
اهل سیاست خود را درموضع معرفت جا زده
پی جوی حمایت ملت هستند از بهر داعیه پیش
برد اهداف ملی مذهبی و...
اما وقتی با شاقول و شاخص های همین معرفت
به ایشان نگاه کرده و موردآنالیزشان قراردهیم
می بینیم که چه منفعت طلب های قهار و پیش
قدمی هستند...
تندرویان دست راستی نظام حاکم حسن عباسی
را پیشوند دکتر می بندند عین مخالفین افراطی
نفس حاکمیت یعنی سازمان مجاهدین خلق
البته به روایت مسعودرجوی که عزیز فولادوند
را به چنین جایگاهی نشانده پسوند معلم
ایدئولوژیک داده اند و امروز درمهر1401ش
جوانان ملت ما را ازد و سو به خیابان کشانده و
به جان هم انداختند...
حسن عباسی و عزیزفولادوند دو نقطه مقابل
هم نیستند ملت !؟دو بی سواد مخصوصا از
جنبه مذهب حقه تشیع می باشند که حاصل
اشتباهات آنها و چپگرایی ایشان به امروزی
کشیده که ما از نتایج انقلاب شکوهمند
اسلامی سال1357ش بی بهره ایم.
لذا فاش می گویم و از گفته خود دلشادم:
من یک تارموی ریش شهید آیت الله شیخ قاسم-
اسلامی و زنده یاد حسن جمالی را با کل هیکل و
تشکیلات وابسته به این بشر نما ها مشترکا
عوض نمی کنم.
خواهشا
دست بچه هایتان را گرفته به خانه ببرید تا فردا
درقطعه شهدای بهشت زهراء این یا خاوران و
زندان اوین آن پی ایشان نگردید.