ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قلک سفالی را بعد از ظهری و در فرصت خواب مادرت خدابیامرز
در حیاط و کنار باغچه شکستی تا پول آن موتور 125 جور شود.
بعدش از مجیدیه تا مینی سیتی چند مینی بوس خط و تاکسی
عوض کردیم تا به مراد دلت رسیده و سر سیاه زمستان صاحبش
شوی ایضا موقع بهار در پی که خدمت سربازی ات تمام شد
اگر گران ترشده بود ضرر نکرده باشی.
بعد من پنج ساله را ترکش نشانده و یادم دادی دست هایم
را دورکمرت حلقه کنم.حالا ساق هایم بلند بود یا کمرت باریک
که به مقصود رسیدیم بماند.
شیرینی اش هم شد نوشابه مشکی و بعد دوردور میدان
آزادی که در آن هوای سرد آذر ماه با نم پس دادنم ته کشید.
سراپا نجس و حوالی 12شب برگشتیم و تو درحین صرافت
رفتن به حمام موتور را در حیاط تان آب کشیدی ومرا لای
مشمای کنده اش به رخت خواب فرستادی خاطر اینکه گند-
کار بالا نزند شده تا خود صبح
حوالی چهار میان خواب و بیداری وقتی ژاکت نظامی ات را
روی علاء الدین خشک می کردی گفتم:داش رضا عافیت باشه
و درآمدی که:وروجک نخوابیدی تو؟
باز وقتی چشم هایم تازه داشت گرم می گرفت نشستی
تا خود اذان به نوشتنی که بعدها فهمیدم وصیت بود.
رفیق موتورت سر حساسیت ننه جون پنج شش سال
زیرباد و باران دست نخورده ماند تا یک شب عید موقع جا
به جا کردن عین کوه یخ آهن هاش در هم فرو ریخت.
خانه تان را هم کوبیدند و جاش برج ساختند
نامزدت سیما خوشگله با آن چادر نمازی که گوشه اش را
به دندان می گرفت رفت زن پسر بقال سر کوچه شد
خودت را نیز که مثل اروند ...
اما و با این همه چرا سی و چند سال آزگارهست گوشه قلبم
جا داری هنوز!؟
(سید رضا زمستان 1365 ش موقع برگشتن از عملیات شناسایی راه اش ناخواسته
و تحت تاثیر آتش تهیه نیروهای خودی به سمت حاشیه یکی از شعب رودخانه اروند
کشیده در باطلاق کنارش فرو رفت و گمنام شد.او هرچند عملا هرگز از شهدای
غواص لشگر عاشورا نبود اما سرنوشت اش بواسطه تشابه مکان و زمان آسمانی
شدن با آنها گره خورد.رضوان الله علیهم اجمعین)
#به-یاد-شهداء-غواص