حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

مسافر

عمر یارکه قدگل شد تا کجا می توان گلدان شیشه ای محافظ اش

را باخود کشید و پاس داشت؟آخریک روزی دیریا زود جامه حقیقت

می پوشید ترک افتادن به جان حباب هستی اش  اما و مگرنه اینکه

 ما اصلا  از آن بالاها آمده بودیم و اکنون که دام گه بلا زمین چنین

 زهرچشم خویش گرفته دیگر چاره و علاجی نیست جز پس راندش

ولو به قیمت پرپرکردن خود عین و درسیاق یکی نازنین  رفته

و شایدهم از این طریق باشدکه پی گرفت کورسوی فانوس دریای

خیال را می برد هرکجا جز اینجای بی گل رزمحبوبت .

آن قدر دورکه شاید باید و کاشکی حس کنی دوباره نزدیکی اش

را  و مگرجز این می خواهی ای عاشقی هنوز روی لپ هایت قرمز

شرم وایضا جای بوسه لبان خونی اش باری که به تاکید یادگارداری

تو دراو می زیستی و حالا بحث مجردی درکارنیست چه هر چه هست 

دل درگرو یافتن خانه یارو طواف مجددش دارد.

پس پا شو که باید بروی موازی خط سفید افق لختی قبل از شفق اندر

خنکایی که شاید بکاهدکمی داغی این تن در فراغ اش سوزنده را که

بیشتر ماندن جایی ندارد و خانه پرش به انحنای قوزی خواهد افزود 

که اکنون چندوقتی شده از غصه و رنجوری فراق روی سرشانه هایت

افتاده واگر زودتر به خود نجنبی این قافله عمر عجب می گذرد...

الهی پاکم کن و بعد خاکم کن