حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)
حجت الاسلام سعیدحریری اصل

حجت الاسلام سعیدحریری اصل

وبگاه شخصی.نوه مرحوم آیت الله شیخ میرزاعلی عیوضی گنجی.طلبه حوزه علمیه نجف الاشرف(خطا درنگارش متن وب مدام جک واصلاح می شود)

آخر آز!؟

جوان بی کس وکار فقیری بود که حسب سن گرفتار شهوت شدید

جنسی می شد.چند بار خواست هیزی  کند اما دفعه آخر که

که دختری را دستمالی کرد و با جیغ کشیدن او فرای گشت تیر 

گزمه چنان به شانه چپ اش فرو رفت که تا ایست قلبی و مرگ

یعنی پاره شدن شریان اصلی خون قدر یک سکه بیشتر نماند.

کمی که حالش خوب شد از کسی شنید زنی جوان و شوهر 

مرده از بس با زوج خود عیاق وعاشق اش بوده که در مقبره

او بس نشسته شب و روزش در قبرستان گذرد و مگر در 

شلوغی روز دفعه ای بهر رفع حاجت از اتاقک مذکوربیرون

نیاید.

باخود گفت:زنک احمق خوب جای تلف شدن چرا با من نه

مگر مالم کوتاه است یا بی مایه...

بعد صبر کرد تا غروب و خویش رابه دیوار قبرستان رساند

تا نیمه شب سگ های ولگرد که آن جاها زیادند بسیار

اذیتش کرده ترساندند. اما او با صبر و عدم تحرک جلو

پرخاش و حمله ایشان راگرفت.

پس ناگهان از دیوار قبرستان جهید و سمت مقبره مذکور

روانه شد. در را شکست و خواست که دخترک را به بر

کشیده و با اجبار لخت کند اما ناگهان دید تمام موهای

او ازشدت غم سفید شده و لخته خون سبز و سیاه زیر 

ناخن هایش دویده است...

ترسید و عقب عقب برگشت. زن با صدای نه خراشیده

وهم آسایی داد زد :به کاه دان زده ای! مرده منم .چون

که زنده ها دیگر یادم نمی کنند مگر برای بازیچه و هوس

السلام الی اهل لا اله الی الله

#زنده-حقیقی

خفت منگلی!؟

والا تا آنجا که ما تجربه داشتیم طرف را دراوج عدم شارژ

وکسالت یعنی دقیقا همان جایی که تا خرخره خورده البته

گل به خودی خفت می کردند. حالا این کچل نشسته کلی

فوسفر اکسیدنموده که  جگرمذکور را به چنان هنگامه ای

بر نیش بکشد عکس حرکت رودخانه تا شاید موقف مذکور

شسته وبرد کثافت موضع منظورش.غافل از آنکه هرلبی 

به تبی بنداست وفرداش که خانم قصه طاقچه بالاگذاشت 

ومدعی شد آن فعل اختیاری نبوده خر بیار وباقالی بارکن...

القصه واز حقیربه شما نصیحت: همان جور که هیچ وقت 

نباید شبانه معامله کرد انسانی راکه هلو حسب زاویه نگاهتان

می پندارید  جایزنیست  اندر اوج بدمستی  خورده از باده های

مرسوم هستی کام گرفت و ماچ داد چون و لاجرم دردریای خشم 

واپسین اوغرق خواهیدشد که برفرجام ماجرا خود را صید و شما

را صیادمی یابد و بس

#مثل-آدم

کلید محبت

پسرنوجوان 18سال بیشترنداشت اما تجربه ای را ازسرگذرانه بود که

بسیارانی حسب عدم درکش برای خود و بعض دیگران جنس مخالف 

مشکلات اخلاقی حتی حاد ایجاد می کنند.

می گفت:نزدیکی شهر انزلی ماشین ما خراب شد و چون پای پدرم 

درد می کرد اجبارا مرا ازراه فرعی جنگل سمت تعمیرکارو قطعه 

فروش خودرو که آن حوالی بود فرستادند.

مسیرمن ازکناررودخانه ای می گذشت که چلوکبابی و قهوه خانه-

هایی آن اطراف قرارداشت با آلاچیق و...

ولی آن موقع تعطیل بودند و اکثرمشتریان آنها شب هنگام می آمدند

دیدم دختری تنها آنجا نشسته و این خلوتی غریزه جنسی را چنان

درمن فوران داد که ناگهان خودم را نزدیک او یافتم

اما آن زن نه جیغ کشید و نه فرارکرد فقط دستش را روی سینه 

گذاشت پس مدام و سریع نفس کشید تا آنجا که شیرفهم شدم

مریض است و قلبش با باتری کارمی کند.

بله عدم شناخت آدم ها موقعیت و جوانب مسائل سبب می شود

همیشه یکطرفه به قاضی برویم و مثلا از تمام وجود یک زن آنی

و فقط ملیح بودن چهره اش را جواز مجاورشدنش شمارآوریم

اما این تنها یک حسن البته مقطعی بهر هم نوعی است که ضمینه

ازفرش تا عرشی بودن دارد و چاره صحیح اما محبت به همه من

جمله کسی است که شاید زوج مناسبی باشد چه اینگونه و در

واکنش وی به اعماق شخصیتش نیز رضایت بر پیوند با دیگری

پی خواهیم برد...

#مخ-زنی