فیلم هامون اثر مرحوم سید داریوش مهرجویی حسب روایت مقاطع
مختلف و داستان های متعدد بصورت پیوسته آن هم گونه ای که بیننده
سر درگم نشود نمونه است اما در این میانه صحنه ای خاص عجیب
خود نمایی می کند.
حمید هامون که در کودکی از خون می ترسید و موقع دیدن جراحت
عزاداران حسینی در خانه شان فراری شده سمت درویش سقاخانه
نشین(کنایه از قرائت عرفانی و صوفی گونه ازمذهب) متمایل می شد.
هر چند با چنان روندها وسرگذشتی به روشنفکر و فرهیخته ای بریده
از مذهب بدل کشته و حتی تظاهر به عدم خواندن نماز کرد شداید
روزگار و اختلافات خانوادگی باهمسرش کار را بدان پایه رساند که در
بیمارستان وقتی کسی برای امتحان دستگاه آزمایش خون او که ویزیتور
و فروشنده اش هست راضی نمی شود خود آستین بالا می زند.
این صحنه با زبانی بسیار زیبا و جامع کنش اغلب داعیه داران روشنفکری
به ایران از ایدئولوژیک تا لائیک را که حسب فاصله گرفتن از روایت عرفی با
مفاهیمی چون سنت های مذهبی آن هم بی خود و غیر ضرور در گیراند
باز تاب می دهد و باز درصحنه ای دیگر با یادآوری کتاب زنده یاد داریوش-
شایگان این آدرس را دقیق و جوهری تر می دهد.روحش شاد مهرجویی
#داریوش-شایگان
#روشنفکر-عرفی
کم سن بی تجربه و سالمند بی حوصله است. این مسئله بطور
طبیعی شامل اکثریت جانداران از جمله بنی آدم نیز می شود.
منتها فرق انسان با بقیه مخلوقات دقیقا اینجا هست که او به
میانسالی با دست آزیدن به مفاهیم متافیزیکی مثل شعائر
و مناسک مذهبی حتی عشق به همسر و وطن(ناسیونالیسم)
و...می تواند تا حد زیادی خود را جوری تربیت کند تا سر پیری
دیگر شلخته یا بی حال نباشد.
مرحوم داریوش مهر جویی در فیلم هامون از زبان بازیگر
اصلی که یک روشنفکر تعریف شده (زنده یاد خسرو شکیبایی)
در صحنه گفتگو با مادرش این مسئله را به کنایه پیش می کشد :
نماز و روزه ای که در کودکی به من یاد داده بودی چه سودی
برای الان ام دارد!؟(نقل به مزمون)
اما حقیقت اش حمید هامون هم داریوش مهر جویی در طول حیات
گرفتار استرس و بی تابی هایی بودند که در حرکات و سکنات
غیر ضرور یا حتی بگویم بو دار سیاسی تجسم یافته ایشان را
دچار چالش های عتیقه کرد تا آن که همینطور دستی دستی بر
روی عشق اش اسلحه کشید و اینکه دست آخر معلوم نشد
دقیقا چه کسی سلاخی اش کرده
#پناه-بر-خدا
وجود و کاراکتر زن در آثار داریوش مهرجویی فقید عین و به مصداق
نخ بخیه می ماند!شیرازه ای که سر و ته قصه را هم آورده یک ریتم
موزون و ملیح دست مخاطب می دهد.
زن فیلم های مهرجویی از مادر اجاره نشین ها تا همسری لیلاحاتمی
حتی دختر لامینور در عین قیافه نازنین و تو دل برواش نماد انسان
به فرم و با حال هم هست. نه اینکه مردهای قصه چنین نمی تواند
بود بلکه گیرایی زن در انتقال چنان مفهومی بیشتر و زودتر می باشد.
مهرجویی هر چند دانش آموخته فلسفه مغرب زمین اما اصلا یک
انتلکتوئل و غرب زده نیست. این چنین روحیه ای را در عزاداری
و به پا داشت جشن همزمان ذیل تیر چراغ برق فراز مند جزیره
که علی مصفا بر نوک آن قبض روح می شود بروز داده با پر رنگ
نمودن تاثیر خاص نور غروب بر چشمهای همگان حتی زن منشی
صحنه فیلمبرداری البته کمترببینده را لاجرم در مقابل گذار
معنوی شکوهمندی قرار می دهد که تنها آن بانوی روح مجرد
آسمانی در حین کلام ودیالوگ با علی مصفا مشمول اش نمی گردد.
آری میان فلسفه عمیق مهرجویی با آبشخور های ناب اشراقی
و فلسفه غربی اومانیسم مبنا که کالای غالب در نزد مونث را
پورن قوی و تحریک کننده تن اش تصور کرده فرق هست.
روانش در آرامش سید داریوش مهرجویی که دارا بودن این
پیشوند و انتساب اش به آن چهارده نورمقدس(علیهم السلام)
از آخرین چیزهایی بود که درباره اش فهمیدم حسب بدی آب
وهوای زمانه اکثرا غرب و شرق زده
#دختر-دایی-گمشده
صبح شنبه است بیا خنده کنیم بر انجم
که ببودیم ز شام قبلش چون کژ دم
خود زدیم نیش و سر آمد شده تشویشان
بینوا مرد جهنم چه خبر از کنش در مردم
خلق اسیرند پی لقمه و ما محتکر بر گندم
حالیا طی شو از این مقطع سریع سر درگم
ز روایت بنما قصد خودت چون اهرم
به درک مابقی اش بشین ببین تو یانگم
سروده سعید حریری اصل
#بی-ادب
بعضی از مردم در زندگی واقعی شان هم بازی در می آورند!؟
آنها چون به هزارویک دلیل نمی توانند به اهداف وامیال
دست یابند واکثرا باستون فقرات خانواده یعنی والدین یا
کشور که می شود حاکمیت سراین چیزها درگیراند درعین
اینکه مستضعف تشریف داشته توان به جانشاندن طرف
رابازور وپول هم فاقد هستندعملا تزویر پیشه می کنند
عین زنی که ماه ها گوشه کنایه های خانواده وخود شوهر
راتاب می آورد وخشم اش از آن رابه فکر انتقام بدل
می کند مانند خوراندن زهر گرفتن مهریه و....از شریک
زندگیش.
منتها چنین استراتژی اگر بیخ پیدا کند وحتی چشمک
های موفقیت اش عیان شود اولا بخاطر تقدیرالهی نیز
رفتن اعتبار طرف هنگام بروز تناقض هایش اندر نقش
آفرینی ممتد وبه اصطلاح سینمایی اش بی کات بر فرجام
خیری ختم نمی شود.شاید یکی دوبار و بهر غریبه تر ها
کارا باشد اما آخرش مشهوراست به چوپان دروغگو...
بحث ریلکس واجتماعی بودن جدا اما وقتی چنین حالی
از حد گذشت وغلیظ شد ناخواسته گوشه ذهن مخاطب
قصه کمدی و صحنه سازی را بیدار می کند
#سرنوشت
از دانشمند تا هنرمند یعنی هر آنکه جرعه های سفارشی از حکمت را
حسب استعداد ذاتی و سعی وافربیشتر درزندگی مادی اش می نوشد
باید که میان خلوت و وجه عمومی فاصله گذاری شدید وعمدی را لحاظ
نماید چه اگرنه لطمه شدید خواهددید. مثلا به مهر 1402ش چون
مرحوم داریوش مهرجویی گیرم ترور فیزیکی نشد عین علی شادمان
ترور شخصیت حتما می گردد.
بسیاری فیلم و عکس های ضمنی از خانه باغ آقای مهرجویی
یعنی قتلگاه او و بانو اندر تصاویرمنتشر شده به زمان حیات شان بر
دسترس عمومی بود و این یک نوع آدرس و نخ دادن جهت قاتلان
احتمالی است
همچنانکه بروز حال آشفته و کاملا شخصی آقای شادمان در حاشیه
مراسم تدفین زنده یاد آتیلا پسیانی...
منتها و در این وسط حتی اگر فرد مشهور خودش هم چنین چیزهایی
را ندید بگیرد گزارشگر حسب وظیفه اخلاقی باید رعایت کرده روی
آن اصطلاحا زوم و تاکید نکند.
و لب کلام اینکه:سانسور برخلاف ادعای لیبرال دموکراسی غربی
جنبه های مثبتی هم دارد منتها مرد می خواهد که دراین میانه جوری
میدان داری کند تا آن موضع حق به ابزاری در دست دیکتاتورهای
سلیقه گرا و...بدل نگردد جهت توجیه و سفید شوی جریانی خاص
#قیچی-سانسور
نباید حرف یک انسان فرسوده و درهم شکسته را جدی گرفت.
مگر متفکر و فقیه که در سیروریتی ناگزیر به نقطه جدید رسد
والا هنرمند کارگر و...که زاده فکر و دست اش را بند ناف از او
به متن زندگی طرف می برند درزمان حیات شایسته نیست بر
صرف خلق یکی چندین اثر وزین مابقی خلوت و هر آنچه به زبان
رانده عمومی شنیده ملاک قرار گیرد.
او را فقط و تا حد المقدور باید مدارا کرد و باری با این توقع و امید
که دوباره گلی تازه و ناب به سرخویش و بشریت زند.
البته و متاسفانه اکثر جامعه سیاسی ما چنین درکی ندارد
حسن صلح جو(بی بی سی فارسی) چند کلمه پیرامون این چهل ساله
از زبان پیرمرد داریوش مهر جویی می کشد کلاه رفته بر سرش
را به آب می پراند و محمد رضا شریفی نیا (همکار وزارت ارشادو... )
هم از این وربام انداخت.....تا اینکه در میانه بازار مکاره چنین
کارد آجین شد ولو به دست پاپتی...
این هر دو روی سکه خوب نیست و کلا گونه ای ضعیف کشی
#پیرمرد-بیچاره
سلام نو به تو ولی ز کهنه گی حزین شده
چرا چنین بساط مهر دوباره پر زکین شده
نمی شود بگفتن از هجوم تند سایه ها
رفیق من بیا و باش که ما یکی اجین شده
سوار سادگی و خود پیاده ای چنین شده
شکوه در تراز را شکوفه ای قرین شده
بر حکم بردن لبی به سمت آن پیاله باز
تمام گیتی اش به ما کنون چو انگبین شده
تقدیم به روح فقید سعید داریوش مهرجویی
سروده سعیدحریری اصل مهر1402ش
#هامون