ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کودک بیش از مابقی دوران حیات آدمی انواع قصه دوست دارد.
شاید بگویید:چون بزرگتر که شد می فهمند واقعیت با خیال فاصله زیادی داشته اند.
ولی داستان جدای از فراز و فرودش یک صحنه و لوکیشن هم داراست.
یعنی فضا و اتمسفر دیگری غیر آنکه الظاهر و حساب بدان واقع شده ایم.
بچه خود چندی قبل و گاه تولدش این تغییر موضع زیستی را عمیق و همه جانبه تجربه
نموده و بنابر باور شیعی کلمه از عالم ذر به یک جای الارض پا نهاده است.
چنان انقلاب و تخلخلی یک نوع از درد و احساس ناراحتی روانی را در جان اش بر آورده
که درمان او ماساژ و نهادن کمپرس آب سرد گرم و...دقیقا بر همان ناحیه مسدوم باشد.
ریل عوض کردن ها بعنوان قصه مستقل ایضا به متن هر یکی شان دقیقا همان نقش
را ایفا نموده به او عملا تلقین می کند:غصه نخور این درد تو به تعداد مابقی موجودات
همین عالم گستردگی دارد و باید اش در آینده نیز حسب جبر زمان تکرار شود. حال چه
پرنده بهشت شوی(کنایه از مرگ در بچگی)و چه مرد و زن میدان زندگی و بالغ.
بله کودک شیفته قاب قصه است و در آن حتی سطل اشغالی هم می تواند یک شخصیت
و پرسوناژ مطرح و لازم به دلسوزاندن باشد.اما بزرگسال تاب آن را می پسندد یعنی
اینکه فهوا منظور نهفته در متن اش را می چسبد فرای آنکه شما یه و نمای کلی آبکی
داشته باشد.
باز و ازاین دست ناب قصه آن هست که کودکان را دریچه مفهوم گشاید و بزرگسالان
را نشانی مزموم در بندد با هر بهانه .یعنی الگویی ارائه دهد که دو سر این داستان
حیات از خرد و کلان را به وحدت عیان در رساند بلکه زندگی جمعی شیرین شود و تفاوت
نسلی رنگ بازد و آن گردد مگربا تمسک به داستان اولیاء از زبان یزدان که مهربان تراز
هر پدر و مادر قصه گویی است بهر طفلکان خود حتی در کهن سالی شان.
و تلک الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون آیه43 ازسوره عنکبوت قرآن کریم
برای مردم ذکر می کنیم (قاب) و بدیشان ارمغان می آوریم (تاب)
و بدان دقیق نمی شوند مگر متفکران(ناب)
#یا-الله
کلیشه وار امابه هزار ویک کنایه واندرز هرباره جدید بهر عاقلان قصه گفت:
رادیو همراه بفرمایید
و من به سان کسی که کنار دریا رسیده دیدم که باید تمام رخت و لباس ام
را بر کنم تا توانم که تنی به آب دم دستی زنم البته با نیت پالایش
راستی مقابل ام نبود جز بحر مواج علم ساینس و ملموس بشری یعنی آن قدری
که به امروز و دوره ما رسیده
و باز اینجانب که بودم بی عبا و عمامه یا تو بگو کنت و کروات جز یک لنگ
بسته به عزم آبی پیش رو و از ماسواء اش گسسته
پس گفتم:دکتر جان نمی خواهم حرف مذهبی بزنم اما از روزی که فهمیدم
مادر موسی(ع)با آن عظمتی که در قرآن مخاطب وحی خوانده شده خطر کرد
و بچه خویش به نیل مصداق توفیق اجباری و روند طبیعی پیرامونش سپرد
یاد گرفتم آن آیینی که حساب اش حقیقتا پاک است چه نیازی دارد به اینکه
با ارجاع مدام به متا فیزیک دست روشنفکران عرفی را که مجال نفس کشیدن
او به گوشه دیر و کنشت را عکس نوع لائیک باز گذاشته ببندد!؟
بیا برویم شنا !؟و اینکه نیت من غسل و مال تو ری لکس هست اگر صفا و انسانیتی
دراین میان باشد حقیقتا به ثانوی کسی مربوط نیست
هفت درویش درگلیمی بخسبند و دوپادشاه به اقلیمی نگنجند
#روشنفکر-عرفی
قصه مجید یا همه آدم ها از زنده تا درگذشته روی یک محور
اصلی می چرخد وبس !؟واصلا درک این معنا بعد کی رنج
الظاهر بیهوده وپی نخود سیاه رفتن ارزش می یابد وآن
جهد های ظاهرا بی فایده راهم به حساب کلی ماجرامی آورد
و بی حکمت نمی پندارد.
آقای هوشنگ مرادی کرمانی با درک اینکه چنین شیوه آزمون
و خطایی در نوجوانی انسان بارز و مشهود تر است سراغ او
رفت. مخصوصا پسر بچه ها که فرصت و فراغی بیشتری در
عرف ایرانی بهر کسب تجربه های اجتماعی دارند.
در این میان اما هماره کاراکتر و شخصیت مثبت ماجرا از خود
مادربزرگ محترم اش تا معلم خوش اخلاق و...فرصت ارتباط و
پند آموزی کمی بامجید داشتند مثلا وقتی به خانه آموزگار
مورد اشاره برای خوردن میگو رفت و..
باری ولی در ماجرای سفر او به شیراز بهر دیدن خواهرش
آن راننده وانت(جهانبخش سلطانی)خیلی فراغ و همه جانبه-
تر توانست از فلسفه زندگی بعد عاطفه و...سخن گفته ارتباط
با بازیگر اصلی و کلا مخاطب سریال یابد.
به دیگر سخن سفرشیراز مجید مانا ترین برگ قصه های او
است دقیقا به همین خاطر که امر به معروف ونهی از منکرش
عمیق اما در عهد کشش داستان و حوصله مخاطب است.
شما اگر به تاریخ ادبیات ایران زمین بنگرید از حکیم عطار
نیشابوری تا ناصر خسرو قبادیانی بواسطه شرح منظورات
خود در قالب سیروریتی خاص با مبدائ و مقصد مشخص
موفق به مانایی اثر خویش گشته جلو ایجاد بدعت حتی
منسوخ شدن قسمت هایی از آن را مثل شاهنامه فردوسی
گرفته عملا کار امثال استاد مجتبی مینوی را راحت نمودند
قرآن کریم هم تیز هوشانه بجای شرح کامل احوال انبیاء
(علیهم السلام)در سفر فکری که بهر بشر می آفریند
نیکان رابه مانند همسفر مثبت داخل جریان نموده همگی
آن ستاره های رخشان را نهایتا گرد خدا و چهارده تن
پاک (علیهم السلام)به سیر درمی آورد بهر عارفان جریان.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ۚ
آیه 20 از سوره عنکبوت
#هوشنگ-مرادی-کرمانی
بسم الله الرحمن الرحیم...هست کلیددرگنج حکیم
دومین خلیفه عامه حساسیت عجیبی نسبت به کلام شریف بسم الله الرحمن الرحیم داشته
وغالب پیروان تندرواش(وهابیت سلفی هاو...)برطبق سلیقه اودرنطق ونوشته های خود
تا آنجاکه ممکن است آن راحذف می کنند!؟
جداازالف ولام که حروف ناخوانای این جمله هستند والف کوچک میان الرحمن که نا-
نوشته است مابقی حروف پانزده عدد می باشند.
اگرهریک ازآنها رابه ترتیب برای خدای متعال وچهارده معصوم(علیهم السلام)قراردهیم
تشابه های جالبی آشکارمی شود.
1.ب:الله2.س:محمد(ص)3.م: علی(ع)4.ا:فاطمه(س)5.ل:حسن(ع)6.ل:حسین(ع)(مراد
لام دوم کلمه الله است باعلامت تشدیدکه به عنوان نمادشهادت هم شناخته می شود)
7.ه:سجاد(ع)(این حرف که درآخرکلمه جلاله الله قراردارددقیقا به شکل سجده است و
زین العابدین(سلام الله علیه)به انجام طولانی آن فریضه شهرت داشته اند)
8.ر:محمدباقر(ع)9.ح:جعفرالصادق(ع)10.م:موسی الکاظم(ع)11.ن:علی بن موسی-
الرضا(ع)12.ر:محمدتقی(ع)13.ح:علی نقی(ع)14.ی:حسن العسگری(ع)
15.م:حضرت حجت بن الحسن(عجل الله تعالی فرج الشریف)
درنوشته های بعدی انشاء الله با این سرنخ وبراساس کلیدواژه های مذکوربه سراغ قرآن
کریم وکتب معتبرتاریخی خواهیم رفت وبانکته های جالب وعجیبی روبروخواهیم شد
که حقانیت مذهب تشیع رابرای منصفین آشکارمی کند.
#معجزه
مجذوبان به آراء ابن عربی که اکثر مروجانش جدا از استفاده ابزاری افکار او
مانند:عوامل فراماسونری بهائیت و...باشند( هم ایشان که بواسطه اندیشه-
های مانند وی یا دیگر ناپخته های غیر اشراقی با عناوین دهن پر کن عرفان فلسفه
و...دنبال سنگ اندازی در مسیر تمدن اصیل اسلامی همان تشیع اند) و مرید آن
مرام تعریف می گردند به بهر توجیه عشق افسار گسیخته نامبرده از حد موازین
عرفی و شرعی رایج نسبت بر نظام اصفهانی که حتی در مقدمه یکی از کتبش تا
شرح قد و بالای ظاهری زنک کشیده است بدین حربه دست می آزند که بقول
معروف:هرکجا می نگرم منظرآن شاهد غیبی است و مطابق متد وحدت وجود این
توصیف های فردی ذیل ثنای کلی الهی جا خوش کرده از بحث هوس یا حتی عشق
مادی بری هست و مشابه آن از بهر اولیاء اعظم باری تعالی هم جریان داشته چنانکه
حضرت ختمی مرتبت(ص) نیز فرموده اند:انکاح سنتی یا زوجه اش عایشه را بر
کتف و دوش مبارک خود اندر میان عموم سوار کرده است(روایت مورد قبول عامه)
حال آنکه درهیچ کجای مصحف شریف نبوی نازل شده از ناحیه ربوبی صحبت ازقد
و بالای اهل حرم رسول اکرم(ص) نیست و بلکه برعکس در آیاتی چون31سوره نور
یا4سوره حجرات پرده کشی بر وجه شخصی و ظاهری زنان اهل حرم نبوی(ص)
مطرح شده است و خلاف ابن عربی قرآن با طرح سوره کوثر درباره حضرت زهراء-
(س) محمد(ص) را عملا برهمان جایگاه والای نگاه عرفانی به اطرافیان خویش ولو
مونث قرارداده بی آنکه چون صاحب فصوص و دیگر افتادگان به وادی فلسفه و
عرفان غیراشراقی ننگ عیاشی و هرزگی چنان به پیشانی ایشان و با سند آثارخود
چسبیده باشد که از توجیهاتی این چنین آبکی و نخ نما یعنی همان عادت و حقیقتا
اسباب فریب عارف و فلیسوف نمایان بدلی متاسفانه فراوان در جهان نتوان علاج
الظاهر و آبرومندی برای آن پرداخت
واژه هوا در فارسی یعنی آنچه ریه های آدمی از بهر
استفاده اکسیژن ممذوج آن می کشد.
اما در عربی نفس کشش را هوا گویند.پس وقتی
قرآن کریم سخن از ویژگی های نبی اکرم (ص) به
میان آورده نامبرده را عکس هر نفس دیگر آدمی که
اسیر دید و بعد است فرا و ورای این محدودیت و جاذبه
-ای که سمت آن لاجرم می خواند دارد حرف می زند.
پس بقیه اگر به حسب دست روزگارپرتویی از نور
حقیقت را کم و بیش درک می کنند حضرت خاتم -
(ص) درمتن و بطن منبع آن جا گرفته لذا فهم و
درک بیشتر و اعظم البته همواره به او و دوازده
جانشین برحقی تعلق دارد که شیعه و عامه از
قول بعضی به وجودبقیه درمنابع موردقبول خود
خبرداده اند(علیهم اسلام)
خوب این گوینده وقتی به شرف برائت از هواهای
مادی و نفسانی نائل شد عملا تبدیل لسان صدق
گشت.(هر چند در تفاسیرآن را به مولانا علی(ع)
بطورخاص نسبت داده اند اما در نظر داشته باشید:
حضرت محمود(ص) درتعریف این مذهب نفس او
است (علیهماالسلام)) کلام الله متعال از میان دو لب
مبارک وی دربین ما بقی خلق و اهل گیتی نشر یابد.
زمانی که خدا با تمثیل و از دل درخت نورانی با
موسی کلیم الله(ع) حرف زد یا به شب معراج با
لحن شیوای علی(ع) در پاسخ احمد (ص) برآمد و...
همگی کنایه از این هستند که :منبط وحی باید بری
از هر کشش سیال و دردل نورانیت باشد و بس.